جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

مصاحبه من با برنامه پربیننده "پارازیت" در 15 جولای 2011 در صدای امریکا

مصاحبه من با برنامه پربیننده "پارازیت" در 15 جولای 2011 در صدای امریکا با اجرای کامبیز حسینی که در دو قسمت کوتاه (7 دقیقه) و بلند (20 دقیقه) انجام شد. لینک دو قسمت را در زیر می گذارم:
قسمت اول از دقیقه 14:32
http://www.youtube.com/watch?v=2E79qwD6RxY&feature=player_embedded#!
قسمت دوم
http://www.youtube.com/watch?v=GI9W12AuVHg

۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

از حمله به سفارت خانه ها در تهران تا حمله به مهمانپرست در نيويورک



تا آنجا که می دانم حمله به سفارتخانه های خارجی برای اولین بار در جمهوری اسلامی باب شد. حمله به سفارت امریکا و از آن بدتر گروگانگیری دیپلمات های این کشور برای 444 روز هرگز در هیچ کشوری روی نداده بود. نقض آشکار کنوانسیون وین (ناظر بر مصونیت دیپلمات ها و اماکن دیپلماتیک) منحصر به این مورد باقی نماند. سفارت عربستان، دانمارک و انگلستان نیز در مقاطع مختلف در کمال راحتی مورد هجوم "عناصر خودجوش!" قرار گرفته اند. در حمله به سفارت عربستان یکی از دیپلمات های این کشور از بالای بام ساختمان سفارت به زمین افتاد و جان باخت.
قبیح تر از همه این رفتارهای ناپسند آنکه در آخرین مورد یعنی حمله وسیع و گسترده به سفارت انگلیس در تهران علاوه بر ساختمان سفارت، اقامتگاه دیپلمات های انگلیسی در باغ قلهک  که محل اسکان خانواده و فرزندان شان بود نیز مورد هجوم دانشجویان! قرار گرفت.
تصاویر ارسالی از تهران همه حاکی از آن بود که مهاجمان در کمال آرامش و اطمینان بدون هرگونه دخالت موثر پلیس به داخل اماکن دیپلماتیک راه یافته و خسارات زیادی به جا گذاشتند. باور این نکته که جمعی چند صد نفره از مهاجمان می توانستند پلیس ضد شورش را از کار انداخته و مقاصد خود را عملی کنند، قابل قبول نیست. تصاویر نیز غیر از این را  گواهی می دهد.
اما در حمله اخیر به مهمانپرست در نیویورک، آنچه قابل توجه است حمایت پلیس امریکا از اوست. تصاویر گواه است که پلیس نیویورک مهاجمان را دور کرده و سرانجام با انتقال سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی به درون ماشین پلیس امریکا، موجبات استخلاص او را فراهم آوردند وگرنه معلوم نیست که در صورت عدم دخالت موثر پلیس امریکا، چه سرنوشتی در انتظار او بود. چه بسا مهمانپرست در این میان دچار آسیب های جدی می شد.
حکایتی است به یاد ماندنی که یکی از همران مهمانپرست در گیر و دار حمله به او، فریاد می زند که : «به پلیس نزدیک شو. به پلیس نزدیک شو» تا جان دیپلمات ارشد جمهوری اسلامی در پناه پلیس امریکا از خطر مصون بماند.
تردیدی نیست که در امریکا اگر جرم و جنایتی در انظار پلیس و بدون واکنش آن صورت بگیرد، موضوع مورد پیگیرد قانونی قرار خواهد گرفت تا دانسته شود که چرا پلیس از انجام وظایف خود کوتاهی کرده اما آیا تاکنون حتی یک گزارش یافت می شود  که چرا در تمامی حوادثی که علیه اماکن دیپلماتیک در تهران توسط عناصر خودجوش! صورت گرفته، پلیس نتوانسته اقدام موثری از خود نشان دهد؟
مضحک است که بنا به گزارش منابع داخلی تنی چند از حمله کنندگان به سفارت انگلیس که توسط پلیس دستگیر شده بودند در کمتر از نیم روز آزاد شدند. هرگز پرونده قضایی علیه آنان گشوده نشد و هرگز به عنوان "اخلال در نظم عمومی" مورد پیگرد قانونی قرار نگرفتند.
چنانچه فیلم خود به خوبی گواه است مهمانپرست در خیابان های نیویورک و نه در یک ساختمان دیپلماتیک مورد  تعرض قرار گرفته است. در غیر این صورت هرگز چنین اتفاقی برای او رخ نمی داد.
این در حالی است که به عنوان مثال حمله و هتاکی  به فائزه هاشمی در زیارتگاه عبدالعظیم حسنی (یکی از مراقد مقدس شیعیان) صورت گرفت و تا کنون هیچ برخورد قضایی با عامل آن صورت نگرفته است. حمله مسلحانه به خانه مسکونی مهدی کروبی نیز هرگز مورد پیگیرد قضایی قرار  نگرفت. ده ها و بلکه صدها مثال از قبیل می توان آورد که این دو فقط موارد منتشر شده آن ها هستند.
مثال هایی از این دست تردید باقی نمی گذارد که حاکمیت جمهوری اسلامی از نیروهای لباس شخصی به عنوان عوامل سرکوب شهروندان خود استفاده کرده و می کند. این در حالی است که در امریکا پلیس این کشور خود را موظف می داند که از جان دیپلمات های بزرگ ترین دشمن خود (جمهوری اسلامی) مواظبت کند. ایالات متحده می داند که خصومت دو دولت، هرگز نباید موجب نقض امنیت کسی در خاک کشورش شود چرا که صلاحیت پلیس این کشور را در تأمین امنیت شهروندان زیر سوال می برد.
از سوی دیگر به رغم حمله به سفارت امریکا، دانمارک، عربستان و انگلیس در تهران، هیچ یک از این کشور ها مبادرت به اقدام مشابه نکردند. تنها اقدام آنان این بود که خواستار خروج دیپلمات های جمهوری اسلامی از خاک کشورشان و بسته شدند سفارتخانه  شدند.
بی تردید همین میزان خشونت علیه سخنگوی وزارت خارجه نیز قبل توجیه نیست اما اینک مهمانپرست باید با پوست و گوشت خود لمس کرده باشد که در حمله به محل مسکونی دیپلمات های انگلیسی در باغ قلهک، خانواده آنان چه حال و روزی را مشاهده کرده بودند.
چنان اقدام غیرمتمدنانه ای در یورش به سفارت انگلیس حتی در حد یک جمله توسط رییس دولت جمهوری اسلامی محکوم نشد. این در حالی است که دولت لیبی به دلیل رفتار غیرمترقبه حمله عده ای به سفارت امریکا در بنغازی از واشنگتن عذرخواهی کرده و قول تعقیب و پیگرد مهاجمان را داده است. این در حالی است که دولت تازه به قدرت رسیده لیبی هیچ دخالتی در آن حادثه نداشت و هنوز کنترل کشور را به خوبی در دست ندارد. حال باید پرسید که چگونه است که آیت الله خمینی یورش به سفارت امریکا و گروگانگیری از دیپلمات های آن را «انقلاب دوم و انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول» نام نهاد تا در پی آن موجبات حمله عراق به ایران فراهم آید.
این همه در حالی است که تضمینی وجود ندارد بار دیگر یکی از اماکن دیپلماتیک در ایران مورد هجوم قرار نگیرد. بی دلیل نبود که دولت کانادا یکی از دلایل بستن سفارت خود در تهران را عدم تامین امنیت دیپلمات ها و اماکن دیپلماتیک برشمرده بود.
دور از انتظار نیست که با بالا رفتن تنش میان جمهوری اسلامی و غرب، کشورهای همسو با تشدید فشار بر این رژیم نیز از خوف جان کادر دیپلماتیک خود مبادرت به اقدام مشابهی کنند که کانادا انجام داد.
بی درنگ روزهای سختی برای رهبران جمهوری اسلامی در پیش از است. آنچه در فیلم محاصره شدن مهمانپرست دیده شد، انسان را به یاد محاصره افتادن قذافی در دست مخالفانش می اندازد که چگونه در میان خشم برون ریخته مردمش گرفتار آمده بود. محمد نوری زاده، خطاب به علی خامنه ای روزگاری گفته بود که ما نمی خواهیم شما  گرفتار در سرنوشتی ببینیم که قذافی را در آن گرفتار دیده بودیم. صدای مخالفان را بشنوید.                                                                             حسین علیزاده – 2012 /9/27

۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

رفتار دوگانه رهبر ایران در برابر سوزاندن قرآن و فيلم ضد اسلامی


واکنش به فیلم «معصومیت مسلمانان» ابعاد گسترده ای یافته است. تاکنون به چندین سفارت امریکا و کشور اروپایی حمله شده است و تنی چند از دیپلمات های امریکایی از جمله سفیر امریکا در لیبی کشته شده است. اما آنچه مهم است اینکه هیچ کدام از این واکنش های به تبعیت و فرمانبرداری از ولی امر مسلمین جهان در ام القرای اسلام  صورت نپذیرفته است.(ام القرا یا مادرشهراسلامی تعبیری است که جمهوری اسلامی بر خود می نهد تا بدین وسیله خود را مرکز جهان اسلام وانمود سازد).
با تاخیری چند روزه و پس از یورش به سفارت امریکا در لیبی و یمن، علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی پیامی صادر کرد مبنی بر اینکه "متهم اول در اين جنايت [اهانت به پيامبر]، صهيونيسم و دولت امريکا است". وی مدعی شد که "پشت صحنه‌ی اين حرکت شرارت بار، سياست های خصمانه‌ی صهيونيسم و امريکا و ديگر سران استکبار جهانی است".
فارغ از اینکه هیلاری کلینتون فیلم مزبور را "مشمئز کننده" توصیف کرده و علی خامنه ای نیز هیچ سندی بر دخالت این کشور در ساخت فیلم ارائه نکرده، پرسش این است که اگر رهبر جمهوری اسلامی احساس مسئولیت نموده تا این اقدام را محکوم کند چرا در مورد مشابه یعنی برای سوزاندن قران به دست کشیش امریکا هیچ پیام توبیخ کننده ای از سوی او صادر نشد؟
به بیان دیگر اگر عوامل ساخت این فیلم تاکنون ناشناس اند، در مورد کشیش مزبور که با اطلاعیه های از پیش صادر شده و با تصمیم راسخ مبادرت بر سوزاندن قران در کلیسای محل کار خود نمود، چرا رهبر جمهوری اسلامی مهر سکوت بر لب زد و پیامی در تقیبح آن اقدام صادر نکرد؟
اقدام کشیش امریکایی فردی بود
اقدام کشیش تری جونز در سوزاندن قران، اقدامی کاملاً فردی بود. دولت امریکا حتی به خاطر مخاطراتی که این اقدام برای اتباع امریکایی در جهان داشت، خواستاری خودداری وی از این اقدام شده بود.
چه بسا گفته شود که علی خامنه ای با علم بر اینکه دامن دولت امریکا از این اقدام فردی کشیش امریکایی مبراست، هیچ اطلاعیه ای صادر نکرد. در این صورت، چرا علی خامنه ای متهم این اقدام اخیر را امریکا دانسته است؟ چرا دولت امریکا باید در تحریک نکردن احساسات مسلمانان توسط کشیش مزبور جانب عقل و منطق را پیش بگیرد ولی در تهیه چنین فیلم مشمئز کننده ای (به قول هیلاری کلینتون) دست داشته باشد؟ آنچه مسلم است این که علی خامنه ای برای ادعای خود دلیلی ندارد. پس چرا مبادرت به صدور اطلاعیه اخیر خود کرد؟  
دو دلیل پنهان
برای این اقدام رهبر جمهوری اسلامی دو دلیل پنهان وجود دارد: یکی موج سواری بر خشم برون ریخته مسلمانان و دیگری پوشش نهادن بر قطعنامه آخیر آژانس در محکومیت جمهوری اسلامی. بیان این دو، به شرح زیر  است:
موج سواری بر خشم مسلمانان
موج اخیر حمله به منافع امریکا، به پرچم داری اسلام سلفی نه جمهوری اسلامی به راه افتاده است. اساسا دیر زمانی است که پس از فوت بنیانگذار جمهوری اسلامی، توان چنین بسیجی از دست جمهوری اسلامی خارج شده است. علی خامنه ای مطلقا در جهان اسلام جایگاه رهبر پیش از خود را ندارد تا با صدور حکم مهدور الدم بودن برای سلمان رشدی، چنان موج وسیعی را در جهان اسلام دامن زند.
ناگزیز موج سواری بر خشم برون ریخته مسلمانان بهترین اقدامی بود که خامنه ای را واداشت با صدور اطلاعیه ای از قافله عقب نیافتاده و از آن مهم تر اینکه دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی چنین وانمود سازد که این موجب به فرمان ولی امر مسلمین جهان! وزیدن گرفته است.
کدام گواه بالاتر از این که روزنامه کیهان، تولید این فیلم را «فرصتی برای جمهوری اسلامی» دانسته و توصیه نماید که «جمهوری اسلامی می‌تواند نقش ویژه‌ای ایفا کند و از ظرفیت به میدان آمده موجود برای ایجاد ارتباط فعال بین مراکز و گروه‌های اسلامی برای در میدان نگه داشتن آن تا رسیدن به نتیجه استفاده! کند». (کیهان 25 شهریور 91)
به بیان روشن تر، اگر چنین فیلمی در روسیه، چین یا ونزوئلا توسط همین تولیدکنندگان ساخته می شد، چون قرار نیست منافع این کشورها توسط جمهوری اسلامی به مخاطره افتد، هیچ گونه محکومیتی از سوی جمهوری اسلامی صادر نمی شد. معنای دیگر این سخن این است که جمهوری اسلامی حتی به پیامبر اسلام نیز «نگاه ابزاری» دارد.
اگر توهین به مقدسات اسلامی در امریکا یا انگلیس یا فرانسه اتفاق افتد ولو آنکه عوامل سازنده آن ناشناس باشند، باید از«ظرفیت های به میدان آمده» حتی اگر باعث و بانی آن مسلمان سلفی باشند، کمال استفاده را کرد. ولی اگر توهین به مقدسات اسلامی از سوی دوستان جمهوری اسلامی همچون روسیه و چین و ونزوئلا صورت  باید زبان در کام گرفت.
برای مثال شاهد بودیم که در قضیه کشته شدن تعدادی مسلمان در میانمار، علی خامنه ای شخصاً به محکومیت این اقدام  مبادرت کرد ولی در کشتار مسلمان ایغور در چین در ژوئیه 2009 مطلقا هیچ واکنشی از سوی جمهوری اسلامی صورت نگرفت مگر اطلاعیه ای بی رنگ و بو توسط وزارت خارجه.
نادیده انگاشتن قطعنامه آژانس
در حالی که در گرماگرم حمله به منافع امریکا، قطعنامه شدیداللحنی توسط شورای حکام آژانس اتمی علیه برنامه هسته ای جمهوری اسلامی به تصویب رسید، بی تردید هیزم افزودن علی خامنه ای  بر آتشی که بر منافع امریکا افتاده، دو فایده مهم را همزمان به همراه دارد.
نخست اینکه افکار داخلی از تصویب قطعنامه ای شدیداللحن که 31 عضو از 35 عضو شورای حکام آژانس (از جمله چین و روسیه) به آن رأی مثبت داند، منحرف می شود. کافی است به حجم اخباری که از ایران پیرامون فیلم مزبور منتشر می شود نگاه شود تا دانسته شود کمتر توجهی به پیامدهای صدور قطعنامه مزبور توسط آژانس نمی شود. اساساً چنان مساله مهمی که با منافع ملی کشور گره خورده، در هاله ای از فراموشی قرار گرفته است.
دوم اینکه جمهوری اسلامی، ایالات متحده را در رأس تمامی دشمنان ها علیه خود می داند. هیزم افزودن بر آتش خشم برخی مسلمانان، نوعی انتقام گیری علیه امریکاست.
نتیجه:
نامه اخیر خامنه ای در محکومیت امریکا ، اقدامی است با نگاه ابزاری به مقدسات مسلمانان.  پیامبر اسلام، ابزاری است برای جمهوری اسلامی که
اولا علی خامنه ای مدعی شود که رهبریت این خشم برون ریخته را او را رهبری می کند.
دوما توجه افکار عمومی را از تصویب قطعمنامه اخیر آژانس محروم سازد.
سوما با افزدون بر حس ضد امریکایی در سرتاسر جهان، به نوعی انتقام گیری علیه امریکا مباردت کرده باشد.
 حسین علیزاده – 2012 /9/16

۱۳۹۱ شهریور ۲۷, دوشنبه

«احمدی‌نژاد؛ استخوانی در گلوی جمهوری اسلامی»


مصاحبه قدیمی از من با رادیو دویچه وله

http://www.dw.de/dw/article/0,,15067903,00.html

حکومت ایران و بازی باخت

مصاحبه پیشین من با رادیو زمانه در رابطه با تعییین گزارشگر ویژه برای جمهوری اسلامی در لینک زیر

http://radiozamaneh.com/politics/2011/06/24/4962

حمله به سفارت انگلستان پیامد‌های سنگینی خواهد داشت

لینک مصاحبه با سایت ندای آزادی پس از حمله سفارت انگلیس که 6 ماه پیش از این انجام شده بود

http://www.irangreenvoice.com/article/2011/dec/02/17175

«با ورود اعضای سپاه به وزارت خارجه، سفارت‌ها به محل تخلفات دیپلماتیک بدل می‌شود»

۱۳۹۱ شهریور ۲۶, یکشنبه

«ترجمه جمهوری اسلامی پسند» چیست؟




به دنبال رسوایی که در ترجمه سخنان رییس جمهور مصر در نطق افتتاحیه اجلاس عدم تعهد در تهران صورت گرفت(انتقاد شدید مرسی از سوریه، انتقاد از بحرین ترجمه شد)، صالحی وزیر خارجه اعلام کرده که «آقای ضرغامی گفتند تنها یکی از شبکه‌ها در ترجمه دارای اشکال بوده که البته مسئولان آن شبکه مورد توبیخ قرار گرفتند». این در حالی است که هیچ نام و نشانی از خاطیان و توبیخی که با آن مواجه شده اند اعلام نشده است. در نتیجه این رفتار متعمدانه، شیخ نشین بحرین با احضار کاردار جمهوری اسلامی خواستار عذر خواهی رژیم از این اقدام عمدی شد.
بدین ترتیب به اذعان مقامات رژیم، نظامی با چنان هزینه سنگین برای این اجلاس (600 میلیون دلار) کاملا «غیر تخصصی» عمل کرده است اگر اشتباه از مترجم صورت گرفته باشد چرا که در پخش مستقیم برای اجلاسی که نشانه «اقتدار نظام» (گفته نائب رییس مجلس) است می بایست بیشترین دقت ها صورت می گرفت تا غیر متخصص بودن عوامل دست اندرکار بر پرده آفتاب افکنده نشود.
اما اگر چنان اشتباه فاحشی نه از سر اشتباه بلکه به عنوان «روال معمول» در نظام جمهوری اسلامی صورت پذیرفته باشد، آنگاه چنین نظامی متهم است که برنامه ای مدون برای فریب افکار عمومی دارد و در صورت افشا، مقصر آن کسی است که دیوارش کوتاه تر از دیگران است.
اینک پرسش این است که آیا ترجمه نادرست سخنان محمد مرسی، اقدامی غیرتخصصی بوده یا تعمدی آشکار؟
اهمیت پرسش فوق:
محمد مرسی و دبیرکل سازمان ملل، دو میهمان ویژه اجلاس تهران بودند چرا که چنین معمول است میهمانان ویژه در صدر سخنرانان هر اجلاسی و پیش از دیگران مباردت به ایراد نطق کنند که در مورد این دو تن نیز چنین شد.
اگر ترجمه سخنان رییس جمهور مصر ناشی از خطای مترجم بود، چگونه است که در مورد دیگر، اظهارات علی اکبر ولایتی (مشاور رهبر جمهوری اسلامی) نیز توسط دبیرکل سازمان ملل تکذیب شد؟ ولایتی در اظهار نظری از جایگاه و منزلت علی خامنه ای در نزد جهانیان مدعی شد که دبیر کل سازمان ملل در دیدارش با خامنه ای وی را «رهبر دینی جهان اسلام» خطاب کرده است؛ ادعایی که بی درنگ توسط سخنگوی دبیرکل سازمان ملل، تکذیب شد. به دنبال این رسوایی دفتر علی اکبر ولایتی مدعی شد فایل صوتی اظهارات دبیرکل موجود است ولی هرگز آن را منتشر نکرد.
مبالغه کردن در شأن و منزلت رهبر جمهوری اسلامی چیزی نیست که محدود به این مورد شود. پیشتر هم محمدی گلپایگانی ،مسئول دفتر خامنه‌ای، با اشاره به دیدار نلسون ماندلا با خامنه‌ای در تیرماه ۱۳۷۱ اظهار کرده بود که ماندلا «دو زانو و با ادب روی زمین نشست و آیشان را  رهبر خود خطاب کرد.» این اظهارات نیز توسط رییس  دفتر نلسون ماندلا، تکذیب و خنده‌دار توصیف شد. (جرس 13 خرداد 91)
بنابر این اهمیت پرسش فوق آنجاست که آیا در نظامی که متعمدانه دروغ در دهان شخصیت هایی همچون دبیرکل سازمان ملل و نلسون ماندلا می گذارد آیا در برگردان سخنان مرسی، خطا صورت گرفته یا تعمدی در کار بوده است؟ آیا آنگونه که رییس صدا و سیما موضوع را کم اهمیت جلوه داده آیا فقط یکبار و آن هم از روی خطا، سوریه اشتباهاً بحرین ترجمه شده است؟
ترجمه جمهوری اسلامی پسند
پاسخ پرسش فوق در روال معمولی است که مترجمان متعهد وزارت خارجه ایران به درستی بر آن عنوان «ترجمه جمهوری اسلامی پسند» نام نهاده اند. از آنجایی که نظام های مستبد اصولاً تاب و تحمل شنیدن حقایق را ندارند، ناگزیر اگر سخن درستی توسط مردمشان گفته شود سرکوب می گردند و اگر توسط دیگران گفته شود «برگردان نادرست» می شود تا دیکتاتور آنگونه بشنود که متوهمانه می اندیشد.
در چنین نظامی مترجم تا آنجا که می تواند باید سخنان تلخ شخصیت های خارجی را تلطیف و تنقیح کند و در مقابل سخنان دیکتاتور را هرچه رساتر برگردان کند. در چنین نظام فکری، ترجمه نه یک تخصص بلکه یک سرسپردگی است. بر این مبنا، مترجم نیز باید «ولایت پذیر» باشد. مترجم ناگزیر است، ضمیرYOU را «جنابعالی یا حضرتعالی» ترجمه کند. او ملزم است که به جای نام «اسرائیل» در هنگام ترجمه از معادل های مورد پسند جمهوری اسلامی مانند «رژیم اشغالگر قدس یا رژیم صهیونیستی» استفاده کند.
جالب تر اینکه اگر نوعی ارتباط بین واژه اسرائیل با قدس و صهیونیست وجود دارد، به مترجمان گوشزد می شود به جای «بهار عربی» از معادل «بیداری اسلامی» استفاده شود که هیچ ارتباط و تقاربی با یکدیگر در لفظ و معنا ندارند مگر در ذهن متوهم رهبران جمهوری اسلامی که رویدادهای خاورمیانه را بیداری اسلامی ملهم از انقلاب 57 می پندارند.
این روال نامتعارف، آنگاه شور می شود که مترجمان را ملزم می کنند حتی به جای دولت فلسطین به رهبری محمود عباس، از معادل «گروه فتح» و به جای حماس از معادل «دولت قانونی فلسطین» در ترجمه ها استفاده شود تا ترجمه همان باشد که مذاق سیاسی جمهوری اسلامی می پسندند.(در این خصوص مراجعه شود به مقاله احمد هاشمی «اندر مصائب مترجم بودن در دولت ایران»)
اصولاً ترجمه با هدف «ذائقه پسند بودن برای نظام» یکی از وظایف مترجم است.در همین خصوص تجربه یکی از مترجمان پیشین وزارت خارجه شنیدنی است. وی می نویسد: « مثلا اگر در صداوسیما از فلان مقام گامبیایی شرکت کننده در مراسم سالگرد ارتحال پرسیده شود که چرا در این مراسم حضور پیدا کرده‌ او پاسخ دهد که توسط سفارت ایران در بانجول برای شرکت در مراسم دعوت شدم و هزینه اقامت و بلیت رفت و برگشت و تور ایرانگردی من توسط دولت ایران پرداخت شد و البته امام را هم دوست دارم در این حالت قسمت اول مصاحبه کاملا حذف و در عوض در قسمت دوم که این مهمان به دوست داشتن «امام خمینی» اشاره می‌کند به تفسیر و توضیح و تاویل کردن و به قول فرنگی‌ها بهparaphrase کردن می‌پردازند.» (همان مقاله)
تعمد در تحریف نه اشتباه لفظی
همانطور که برای هر یک از ما اتفاق می افتد که در کلمات متشابه دچار اشتباه لفظی شویم و مثلاً حسن را حسین یا  زامبیا را گامبیا تپق بزنیم، بی تردید این خطا برای مترجم همزمان که تحت فشار روانی باید سخنان گوینده را درست بشنود، درست درک کند و در اندک زمانی درست معادل سازی کند بسیار محتمل تر است.
کذب سخن رییس صدا و سیما آنگاه محرز می شود که مثلا مترجم به جای ترجمه «سوریه» در سخنان مرسی، معادل «روسیه» را به دلیل تشابه لفظی شدید به کار می برد. در چنین صورتی اشتباه مترجم در حد یک «تپق زدن» ساده، قابل چشم پوشی و اغماض بود. اما معادل گزینی «بحرین» به جای سوریه آن هم در جایی که جمهوری اسلامی دامان سوریه را مبرا از جنایت و دامان بحرین را آلوده به آن می داند نمی تواند تپق زدن تلقی شود.
موید این سخن تحریف های دیگری است که در سخنان محمد مرسی رخ داد که همگی دلالت بر «برگردان نادرست عامدانه» دارد. در واقع نه چنان که ضرغامی گفت، خطا فقط یک بار در به کار گرفتن بحرین به جای سوریه نبود. اساساً در ترجمه سخنان مرسی اصل امانت داری مراعات نشد که برخی موارد آن عبارت است از:
-         ترجمه نکردن سخنان مرسی در تجلیل از خلفای راشدین (نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در این خصوص محرز است)
-         به کار گیری معادل«بیداری اسلامی» به جای «بهار عربی» (نگاه سیاسی جمهوری اسلامی در این خصوص محرز است)
-         ملت مصر در سخنان مرسی «دانشجویان مصری» ترجمه شد (جمهوری اسلامی اکراه دارد مرسی را نماینده ملت مصر بداند)
-         انقلاب سوریه، فتنه سوریه ترجمه شد ( مشابه آنچه جنبش سبز را فتنه 88 می نامند)
در مواردی از این قبیل می توان تعمد در «واژگون سازی ترجمه» را محرز دانست. در این شرایط خبری کوتاه مبنی بر توبیخ عوامل ترجمه بدون نام بردن از خاطیان و نوع توبیخی که با آن مواجه شدند، خود مزید بر ادعای این مقاله است که آنچه در ترجمه سخنان مرسی رخ داد «ترجمه جمهوری اسلامی پسند» بود همچنان که سخن دروغ از زبان دبیر کل در توصیف خامنه به عنوان «رهبر جهان اسلام» فقط  از مغز کسانی ترواش می کند که می پندارند رهبرشان در هنگام ولادت«یا علی» گفت.
حسین علیزاده – 2012 /9/10

۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

دلايل پنهان قطع رابطه کانادا با جمهوری اسلامی و پيامدهای آن

http://www.radiofarda.com/content/f4_canada_cut_ties_iran_reasons_consequences/24702536.html


دولت کانادا در اقدامی به «ظاهر غیرمترقبه» روابط دیپلماتیک خود با جمهور اسلامی را در 17 شهریور 91 به حالت تعلیق درآورده است. آنچه به عنوان دلیل این قطع روابط در بیانیه وزارت خارجه این کشور برشمرده شده، این پرسش را متبادر می سازد که تمامی این دلایل تا پیش از این وجود داشته است. بنابر این اعلام آن در این زمان چرا؟ آیا اقدام به قطع رابطه با تهران، اقدام فردی از سوی دولت کاناداست؟ آیا بر چنین اقدامی، پیامدهایی مرتب خواهد بود؟
دلایل آشکار
به طور خلاصه وزارت خارجه کانادا 5 دلیل برای این اقدام خود برشمرده است. این دلایل عبارتند از:
-         جمهوری اسلامی تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی است.
-         جمهوری اسلامی درحال کمک ‌رسانی به رژیم جنایتکار اسد است.
-         جمهوری اسلامی از اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل در برنامه هسته‌ای خود امتناع می‌ورزد.
-         جمهوری اسلامی با لفاظی های نژادپرستانه کشوری دیگر را (اسرائیل) تهدید می‌کند.
-         جمهوری اسلامی ناقض معاهده وین ناظر بر حسن اجرای وظایف دیپلماتیک و همچنین مصونیت دیپلماتیک است.
چنانچه ملاحظه می شود این موارد اگر به عنوان دلایل قطع مناسبات با تهران باشد، این پرسش موجه است که مگر کمک به رژیم بشار اسد، یا تمرد از قطعنامه های الزام آور شورای امنیت یا تهدید اسرائیل موارد جدیدی بوده که کانادا اینک مباردت به قطع رابطه با تهران کرده است؟
علاوه بر این، تشخیص اینکه کشوری تهدید برای صلح و امنیت بین المللی است صرفاً در صلاحیت شورای امنیت سازمان ملل است و نه دولت کانادا.
نقض آشکار مصونیت افراد و اماکن دیپلماتیک نیز اگرچه در موارد عدیده (از جمله یورش به سفارت های  امریکا، عربستان، دانمارک و اخیرا سفارت انگلیس در تهران) اتفاق افتاده، هرگز در مورد دیپلمات ها و اماکن دیپلماتیک کانادا در تهران صورت نگرفته است. موضوع قتل زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی- کانادایی نیز که جمهوری اسلامی در روند قضایی به آن، آشکارا تعلل به خرج داده از شمول معاهده وین خارج است.
بنابر این ناگزیر باید دلیل یا دلایل پنهانی را در ورای این دلایل مصرح یافت که از قضا در لابلای همین دلایل «مستتر» است. دلیل پنهانی این اقدام چیست؟
بستر قطع رابطه با تهران
کانادا به عنوان کشوری خوشنام که کمترین تنش را در مناسبات خود با دیگر کشورها دارد، از قضا از آغازین ماه های انقلاب اسلامی تاکنون فراز و نشیب هایی زیادی را در مناسبات سیاسی خود با تهران تجربه کرده است.
در اولین قطع رابطه که از سال 1359 تا 1369 به مدت 10 سال به طول انجامید، دلیل قطع رابطه جمهوری اسلامی با اتاوا، صرفاً این بود که سفارت این کشور در تهران تنی چند از دیپلمات های امریکایی را که از قضا هنگام اشغال سفارت امریکا در محل سفارتخانه نبودند، پناه داد و محرمانه موجبات خروج آنان را فراهم آورد.
به رغم تجدید روابط در 1369 عملاً حجم تجارت دو کشور به ظرفیت های واقعی خود نرسید. در حالی که که حجم تجارت خارجی کانادا بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۸ میلادی بود، سهم روابط ایران و کانادا تنها ۴۰ میلیون دلار در این سال بیشتر نبوده است.
موضوع قتل زهرا کاظمی یکی از دلایل بی میلی کانادا برای ترمیم مناسبات تجاری خود با تهران بود چرا که اتاوا به عنوان یکی از کشورهایی که بیشترین التزام را به حقوق بشر دارد، هرگز نمی توانست از پرونده قتل تبعه خود چشم پوشی کند.
این ها و دلایلی از این دست موجب شد که روابط تجاری که معمولاً قوی ترین دلیل برای برقرار ماندن روابط دیپلماتیک میان دو کشور است، عملاً معدوم شود.
در چنین شرایطی نگرانی هایی مثل برنامه هسته ای ایران و یا تهدید اسرائیل (یکی از دوستان کانادا) زمینه را برای چرخش کانادا به طرف دوستان و همپیمان خود ( از جمله امریکا و انگلیس که سفارت مورد یورش قرار گرفت) فراهم آورد. اما این نیز دلیل کافی برای مسدود کردن منافذ دیپلماتیک با تهران و قطع رابطه نیست چرا که می دانیم حتی دو کشور متخاصم، سفارتخانه های خود را در زمان جنگ باز نگاه می دارند. پس چرا کانادا این کمترین روزنه را هم مسدود کرد؟
دریافت تهدید امنیتی:دلیل اصلی/ دلیل پنهانی
در تیرماه گذشته مصاحبه ای از رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در کانادا با واکنش شدید اتاوا مواجه شده بود تا آنجا که متعاقب این مصاحبه ، برخی بانک های کانادایی مباردت به مسدود کردن حساب بانکی اتباع ایرانی- کانادایی به جرم ارتباط با ایران کردند.
حمید محمدی، رایزن فرهنگی ایران در کانادا در مصاحبه‌‌ای با اشاره به اینکه «نسل دوم ایرانیان مقیم کانادا در مناصب گوناگون این کشور "نفوذ فراوان" دارند» گفته بود که: «ایرانیان مقیم کانادا، باید از همان جایی که زندگی می‌کنند به کشور خود خدمت کنند.»
متعاقب این مصاحبه، مقامات وزارت خارجه کانادا این سخن را «عضوگیری جمهوری اسلامی از ایرانیان مقیم کانادا» تفسیر کرده و اعلام خطر نمودند که «از آنجا که ایرانیان مقیم کانادا، اقوام بسیاری در تهران دارند، ممکن است از این راه مورد سوء استفاده قرار گیرند». ریک راث، سخنگوی وزارت خارجه کانادا همزمان تهدید کرده بود که «نیروهای امنیتی کانادا تلاش خود را برای مقابله با این تهدیدات انجام خواهند داد.»- بی بی سی فارسی 12 ژوئیه 2012-
بدین ترتیب و در این بستر اگر بیانیه اخیر وزارت خارجه کانادا را بازخوانی کنیم، اشاره آن وزارتخانه به معاهده وین ناظر بر نقض حسن وظایف دیپلماتیک توسط سفارت ایران است. بدیهی است کانادا با داشتن جمعیتی بالغ بر 300 هزار نفر ایرانی (سومین مقصد مهاجرت ایرانیان پس از امریکا و انگلیس)، احتمال عضوگیری جمهوری اسلامی از این افراد را نه تنها تهدیدی برای خود که برای هم پیمانان خود نیز به شمار می اورد.
در همین راستا اگر اظهارات مقامات جمهوری اسلامی را که مدعی هستند «در صورتی که آمریکا به ایران حمله کند تهران قدرت آن را دارد که علیه منافع آمریکا در "سراسر جهان" حملات نظامی را انجام دهد (سجادی سفیر جمهوری اسلامی در مسکو/ 20 بهمن 90)» بیافزاییم، بی تردید اتاوا به خود حق می دهد که هرگونه روزنه نفوذ جمهوری اسلامی را مسدود کند آن هم در شرایطی که هیچ مناسبات تجاری چشمگیری میان دو کشور وجود ندارد که بابت آن نگران باشد.(برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به مقاله ای از ابوالفضل اسلامی، دیپلمات مستعفی، با عنوان «استراتژی استفاده از ايرانيان مقيم کانادا در جهت منافع جمهوری اسلامی» رادیو فردا)
سپتامبر: زمانبندی مناسب / پیامدهای احتمالی
اعلام قطع رابطه کانادا با جمهوری اسلامی در ماه سپتامبر از برنامه ای هوشمندانه خبر می دهد. کسانی که با سازوکار سازمان ملل آشنایی دارند، به خوبی می دانند که از ماه سپتامبر، مجمع عمومی سازمان ملل 4 ماه کار فشرده را در کلیه ارگان ها و کمیته های خود پشت سر می گذراند. یکی از این کمیته ها، کمیته دوم سازمان ملل است که پرونده حقوق بشر کشورهای مورد رسیدگی قرار می گیرد.
به دنبال قتل زهرا کاظمی، کانادا یکی از کشورهای پیشقراوال است که با بانی شدن قطعنامه نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی از بسیاری کشورهای جلوتر افتاده است. معمولاً این قطعنامه ها هم به دلیل حسن وجهه کانادا در مساله حقوق بشر وهم پرونده سیاه جمهوری اسلامی، به راحتی با رأی بالا از تصویب مجمع عمومی می گذرد.
دور از انتظار نیست که امسال و سنگین تر از سال های پیش، کانادا بانی قطعنامه مشابهی علیه جمهوری اسلامی شود و افزون بر آن با ربط دادن «نقض حوق بشر در ایران» به «کمک رسانی به رژیم جنایتکار بشار اسد» در همکاری با همپیمانان خود موضوع را از مجمع عمومی به شورای امنیت ارجاع دهد.
در اینجاست که بیانیه اخیر وزارتخارجه کانادا مبنی بر «تهدید دانستن جمهوری اسلامی برای صلح و امنیت بین المللی» معنا و مفهوم پیدا می کند. از قضا مساله «نقض فاحش حقوق بشر»، «شائبه های غیرصلح آمیز بودن برنامه هسته ای» و «تهدید به نابود کردن کشور دیگر»همگی دلایل محکمه پسند برای تعیین و تشخیص کشوری به عنوان «مصداق» تهدید صلح و امنیت بین المللی به شمار می روند به ویژه اگر از یاد نبریم که این سه موضوع، رئوس مطالبی بودند که دبیرکل سازمان ملل در دیدار اخیر خود از تهران به مناسبت اجلاس عدم تعهد، آشکارا و بی پرده بر آن ها تاکید کرد. (مراجعه شود به مقاله ای از نویسنده با عنوان «آچمز شدن جمهوری اسلامی در اجلاس عدم تعهد در تهران» در رادیو فردا)
اقدام هوشمندانه کانادا
اگر این فرض مقبول باشد که کانادا قرار است یکی از پیشقراولان تشدید فشار بر جمهوری اسلامی باشد، تجربه یورش به سفارت انگلیس در تهران (در پی تصمیم لندن برای تحریم بانک مرکزی ایران)، حتماً از یاد مقامات کانادایی نرفته است. بنابر این کاناد دور از انتظار نمی داند که در پی اعمال فشار بر جمهوری اسلامی، "تنها" اقدام غیرمتمدنانه این رژیم این می تواند باشد که کادر دیپلماتیک کانادا را مورد یورش قرار دهند. از این رو، در اقدامی پیشگیرانه کلیه کادر دیپلماتیک خود را بیرون برده و سپس مبادرت به قطع رابطه نموده است.
اقدام هوشمندانه کانادا آن گاه بهتر دانسته می شود که برای خالی کردن دست جمهوری اسلامی از هر اقدامی، اتاوا کلیه کادر دیپلماتیک سفارت جمهوری اسلامی را نیز از خاک خود اخراج کرد تا در عمل جمهوری اسلامی حتی نتواند ادعا کند که «مقابله به مثل» کرده است.
جالب است در شرایطی که جمهوری اسلامی فاقد اهرم فشاری تجاری و فاقد اهرم فشار دیپلماتیک برای مقابله به مثل است، چگونه رامین مهمانپرست مدعی است که:«پاسخ و واکنش مناسب کشورمان و دستگاه سیاست خارجی به این اقدام عجولانه و افراطی دولت کانادا به زودی به اطلاع ملت بزرگ ایران خواهد رسید.» روزهای آینده نشان خواهد داد که جمهوری اسلامی چگونه و با چه اهرمی می تواند پاسخ مناسب! به دولت کانادا بدهد؟
نتیجه:
قطع رابطه کانادا با جمهوری اسلامی مصداقی است برای این ضرب المثل که این کشور در مناسبات خود با این رژیم «عطایش را به لقایش» بخشیده است. اما این اقدام خود حاوی ملاحظاتی است به شرح زیر:
الف) کانادا دلایل آشکار و پنهان در این اقدام داشته که دلیل پنهان آن عبارت  است:
-         نبود رابطه تجاری تاثیرگذار در تعدیل سیاست تشدید فشار بر تهران.
-         دریافت تهدید امنیتی از سوی جمهوری اسلامی برای سوء استفاده از اتباع ایرانی- کانادایی.
-         همسویی با همپیمانان خود از جمله انگلیس و امریکا که به دنبال تشدید فشار بر جمهوری اسلامی هستند.
ب) پیامدها
نظر به رابطه پر تنش با تهران در سه دهه گذشته به ویژه پس از قتل زهرا کاظمی و به دنبال دریافت تهدید امنیتی، دور از انتظار نخواهد بود که کانادا از این پس یکی از پیشقراولان تشدید فشار بر جمهوری اسلامی باشد. در این راستا اقداماتی از قبیل موارد زیر از سوی اتاوا دور از انتظار نیست:
-         بانی شدن قطعنامه ای شدید اللحن در نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی.
-         تلاش برای کشاندن این رژیم به شورای امنیت به عنوان « تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی» تحت فصل هفتم منشور ملل متحد.
-         اعمال تحریم های یکجانبه گسترده تر از قطعنامه های تحریمی.
ج) اتحاد پنهان
در تمامی آنچه گفته شد دور از انتظار نیست که تصمیم کانادا با وظیفه ای که زین پس این کشور برای پیشقراولی برای تشدید فشارها برعهده بگیرد، راساً و منفرداً اتخاذ نشده و در این خصوص تصمیم گیری پنهانی میان کانادا و همپیمانان او وجود داشته  تا به نوعی «تقسیم وظیفه» انجام شده باشد.
د) کاستن از مخاطرات
بیرون بردن کادر دیپلماتیک سفارت کانادا اقدامی است احتیاطی که مبادا در تهران مورد تعرض قرار گیرند.
ه) اقدام پیش دستانه
اخراج کادر دیپلماتیک سفارت جمهوری اسلامی در اتاوا علاوه بر اینکه توهینی به این رژیم است، اقدامی است پیش دستانه تا جمهوری اسلامی نتواند «اقدام به مقابله به مثل» کند.

حسین علیزاده – 2012 /9/8

۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

آچمز شدن جمهوری اسلامی در اجلاس عدم تعهد در تهران

میزبانی تهران از شانزدهمین اجلاس سران عدم تعهد، از نگاه دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی یکی از نشانه های عزت و اعتبار بین الملی جمهوری اسلامی قلمداد می شود.  محمد حسن ترابی فرد نائب ریس مجلس، این اجلاس را نشانه «اقتدار بی بدیل» جمهوری اسلامی توصیف کرده است.اما آیا جمهوری اسلامی می تواند میزبانی اجلاس عدم تعهد را نشانی بر عزت و اعتبار بین المللی خود بداند؟ اگر نه چرا؟

اعتبار بین المللی چیست؟
"اعتباربین المللی" یک کشور یکی از "مولفه های قدرت" آن کشور است. تولید علم، اقتصاد توانمند، توان نظامی، داشتن متحدان قوی و.. دیگر مولفه های قدرت یک کشور به شمار می روند.
از آنجایی که قدرت عبارت است از «توان تحمیل اراده خود بر دیگران»، کارکرد اعتبار و وجاهت بین المللی یک کشور، آن است که بتواند اراده خود را بر دیگر کشورها در عرصه بین الملل تحمیل کند.
در خصوص جایگاه و اعتبار بین المللی جمهوری اسلامی، علی خامنه ای رهبر نظام حتی پس از رسوایی انتخابات 88 همچنان مدعی است که «نظام جمهوری اسلامی ایران امروز كشوری محترم، اثرگذار، و متنفذ و دارای عزت بین‌المللی است...عزت و اعتبار جمهوری اسلامی ایران، امروز بیش از هر زمان دیگری است.» - 16 مرداد 90-
از قضا میزبانی اجلاس عدم تعهد ( سازمانی که بدون داشتن دبیرخانه صرفاً در حد باشگاهی برای رایزنی است)  فرصت خوبی در اختیار همگان قرار داده تا ارزیابی درستی از اعتبار بین المللی جمهوری اسلامی داشته باشند.

چهار شاخصه برای اعتبار بین المللی جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی در حالی میزبانی و ریاست اجلاس عدم تعهد را برعهده گرفته که چهار پرونده مهم بر دوش او سنگینی می کند. این چهار پرونده عبارتند از: پرونده تحریم ها، پرونده هسته ای، پرونده حقوق بشر و پرونده سوریه.
 در کنار شاخصه هایی همچون اقتصاد ناتوان، فقدان مشروعیت، نظام پلیسی و.. که اعتبار درون مرزی جمهوری اسلامی را مخدوش کرده، این چهار شاخصه اعتبار برون مرزی ( بین المللی) جمهوری اسلامی را خدشه دار ساخته است.
برای درک چنین اعتبار مخدوشی، اجلاس تهران محک خوبی است؛ چنین اجلاسی با 100 میلیارد تومان هزینه، تعطیلی 5 روزه پایتخت و گماردن 110 هزار نیروی پلیس برای تامین امنیت آن حتی اگر منجر به کاستن از بار سنگین یکی از این چهار پرونده به مدد عدم تعهد بشود، می توان ادعا کرد که اجلاس موفقی برای جمهوری اسلامی بوده است. اما آیا چنین بود؟
ارزیابی کوتاه از این چهار پرونده  و برخی موضوعات جانبی، پاسخ پرسش مزبور است.

پرونده سوریه
در اهمیت سوریه برای جمهوری اسلامی همین بس که علاء الدین بروجردی ریسس کمیسیون سیاست حارجی مجلس «امنیت سوریه را امنیت جمهوری اسلامی» دانسته و اعلام داشت که «جمهوری اسلامی ایران از دولت و ملت سوریه ، در هر وضعیتی حمایت می کند و از هیچ تلاشی برای بازگرداندن ثبات و آرامش به سوریه ، دریغ نخواهد کرد».-5 مرداد 91-
به رغم چنین تنیدگی امنیت دو رژیم، جای بسی شگفتی است که درطول سخنان علی خامنه ای و احمدی نژاد در روز آغازین اجلاس تهران، این دو تن به ضرورت فراخوان اعضا به حمایت از سوریه نپرداختند.
رهبریت جمهوری اسلامی می دانست که سوریه اینک عضو معلق اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی است که از سوی مجمع عمومی نیز محکوم به ارتکاب جنایت شده است.
در مقابل محمد مرسی میهمان ویژه این اجلاس که پس از سه دهه قطع رابطه تهران- قاهره به ایران سفر کرده بود، طی سخنانی صریح حکومت سوریه را "ستمکار" ، "سرکوبگر" و "فاقد مشروعیت" توصیف کرد؛ اقدامی که منجر به خروج هیات نمایندگی سوریه از سالن سخنرانی شد.
در حالی که علی خامنه ای به عنوان سخنرانی افتتاحیه، سخنان پر طمطراق در مظلومیت فلسطین بر زبان رانده بود، چه پاسخ دندان شکنی بهتر از آن بود که محمد مرسی گفت که «مردم فلسطین و سوریه هر دو با شجاعت برای کرامت خود مبارزه میکنند»؟ وی ضمن مقایسه آنچه در سوریه می گذرد با آنچه در تونس و مصر و لیبی و یمن گذشت تصریح کرد که «امروز نوبت انقلاب به سوریه بر ضد نظام ظالم آن رسیده است».

توهم بیداری اسلامی
در حالی که مکرراً رییس جمهور  مصر و دبیرکل بر «بهار عربی» و ثمرات آن تاکید داشتند، شگفت است که جز یک بار در سخنان خامنه ای،  توهم خودساخته «بیداری اسلامی» مورد اشاره قرار نگرفت. می دانیم که جمهوری اسلامی به جای عنوان "بهار عربی" از عنوان  بیداری اسلامی ملهم از انقلاب اسلامی 1357 استفاده می کند. چگونه است که مقامات ارشد جمهوری اسلامی بیداری اسلامی منطقه را و از آن مهم تر دو سال پرتلاطم تحولات خاورمیانه را در چنین اجلاسی که نشانه اقتدار بی بدیل جمهوری اسلامی است! هیچ مورد ارزیابی قرار  نمی دهند؟

پرونده حقوق بشر
در حالی که احمد شهید به عنوان گزارشگر ویژه حقوق  بشر از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل  تعیین شده و تا کنون دو گزارش مفصل از نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی  منتشر کرده، وظیفه معوق او را که از سوی جمهوری اسلامی اجازه ورود به کشور و انجام بررسی نیافت، بان گی مون دبیر کل سازمان ملل به خوبی ایفا کرد.
دیدار دبیر کل با علی لاریجانی فرصت مناسبی بود که دبیرکل از "نگران جدی" در نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی پرده بردارد. وی گفت «سازمان ملل می تواند در کنار ایران برای بهبود وضعیت حقوق بشر در این کشور اقدام کند. .. ما نگرانی های جدی ای درباره نقض حقوق بشر در ایران داریم». سخنگوی بان گی مون نیز به رسانه ها اعلام داشته که نگرانی از وضعیت حقوق بشر در یک یک دیدار های دبیرکل با علی خامنه ای و احمدی نژاد مورد تاکید قرار گرفته است.
بدین ترتیب، جمهوری اسلامی در حالی به میزبانی عدم تعهد می بالد که دبیرکل چشم در چشم و رو در رو با مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی نگرانی های موجود از نقض حقوق بشر در ایران را به آنان یادآور شده است.

پرونده هسته ای
در پرونده هسته ای، اینک جمهوری اسلامی تنها تر از هر زمانی است. تا چند سال پیش از این ترکیه، برزیل و حتی بعضا عدم تعهد به پشتیبانی از جمهوری اسلامی بر می آمدند. اما اینک این بان گی مون بود تا صدای جامعه جهانی را در اجلاس عدم تعهد و به میزبانی تهران به مقامات این رژیم یادآور شود. در سخنان خود، بان گی مون، برنامه هسته ای جمهوری اسلامی را یکی از نگرانی ها برای صلح و امنیت بین المللی دانست و گفت « برای صلح و امنیت منطقه، من از دولت ایران می خواهم اقدامات لازم را برای جلب اعتماد بین المللی درباره صلح آمیز بودن برنامه هسته ای اش انجام دهد.این با تبعیت کامل ایران از قطعنامه های شورای امنیت و همکاری با آژانس بین المللی اتمی میسر است».
آیا شگفت نیست که در طول سخنرانی مفصل خود احمدی نژاد هیچ اشاره ای به این حق مسلم! نکرد و در مقابل جور توجیهات هزار باره پرونده هسته ای را علی خامنه ای بر دوش کشید تا سخنانی چند در صلح آمیز بودن برنامه هسته ای گفته باشد؟

تحریم ها
تحر یم های رنگارنگ که اینک نظام مالی- پولی کشور را دچار اختلال و درآمد نفتی کشور را هدف قرار داده است، برآیند محاسباتی بس نادرست است. به هیچ روی در توان و ظرفیت عدم تعهد نیست که اندکی از این بار گران بکاهد. با این وجود، جمهوری اسلامی تلاش دارد که با گنجاندن بندی به بندهای بیانیه پایانی حمایتی  لفظی از برنامه هسته ای خود جلب کند. این در حالی است که اگر جمهوری اسلامی بتواند در پشت بیانیه ای غیر الزام آور از جنبش عدم تعهد نیز قرار گیرد، حل و فصل این پرونده در جای دیگر است.
ناتوانی این اجلاس آنگاه روشن می شود که کلیه اعضای جنبش بدون استثنا بنا به تعهداتی که به قطعنامه های الزام آور شورای امنیت دارند، ناگزیند بند بند قطعنامه های تحریمی را علیه ایران به مورد اجرا درآورند.

هولوکاست
احمدی نژاد دستمزد هفت سال تلاش بی وقفه خود را برای نفی هولوکاست در روز افتتاحیه اجلاس عدم تعهد در تهران دریافت کرد. دبیرکل علاوه بر ابلاغ نگرانی های خود در مساله هسته ای و نقض حقوق بشر، تهدید یک عضو از اعضای سازمان ملل علیه عضو دیگر را قویاً محکوم کرد و در سخنان خود به روشنی به تعهدات کشورها بر خودداری از تهدید کشوری دیگر تاکید کرد. وی گفت «من قویاً با تهدید هر کشور عضو برای از بین بردن کشوری دیگر و یا تلاش های زشت و زننده برای انکار واقعیت های تاریخی همچون هولوکاست به شدت مخالفم. گفتن این که اسرائیل که عضو سازمان ملل است حق موجودیت ندارد یا توصیف آن با الفاظ نژادپرستانه نه تنها کاملا غلط است بلکه با اصولی که تعهد کرده ایم پایبندشان باشیم در تضاد است».
این سخنان درس آموز در حالی بر زبان دبیرکل جاری می شد که احمدی نژاد در کنار او نشسته بود تا بیاموزد اگر هفت سال پی در پی او در صحن علنی مجمع عمومی فرصت لفاظی یافت، اینک در تهران متهم به تلاش های زشت و زننده از زبان دبیرکل سازمان ملل می شود.
بدیهی است پرسش فلسطینیان این باشد که حمایت چنین رژیمی از آنان جز خسارت و زیان چه بهره ای را می تواند برای آنان همراه داشته باشد؟

نتیجه:
بهترین توصیف از میزبانی تهران برای اجلاس عدم تعهد، چیزی نیست جز "آچمز شدن جمهوری اسلامی". گو اینکه هنوز باید منتظر ماند تا دید آیا جمهوری اسلامی با بهره بردن از ریاست خود بر عدم تعهد خواهد توانست استفاده موثری در کاستن از فشارهای رو به تزاید بر خود بکاهد یا نه ولی از باب مثل معروف  "سالی که نکوست از بهارش پیداست" باید اجلاس تهران را شکست سیاست خارجه رژیم و از آن بالاتر آچمز شدن جمهوری اسلامی در خانه خود دانست. برخی از دلایل به شرح زیر است:
-         ناتوانی جمهوری اسلامی در دعوت  از سه چهارم سران عدم تعهد برای حضور در اجلاس تهران. حدودا 30 تن از رهبران جهان و آن هم عمدتاً کشورهای نه چندان مهم در اجلاس تهران شرکت نمودند. سفر کوتاه 4 ساعته محمد مرسی میهمان ویژه این اجلاس، در همین بستر قابل ارزیابی است.
-         محکومیت سوریه ( متحد جمهوری اسلامی) به عنوان رژیمی سرکوبگر و فاقد مشروعیت از زبان محمد مرسی، رییس جمهور اسلامگرای مصر و برآمده از انقلاب این کشور.
-         ناتوانی جمهوری اسلامی در دفاع از تئوری خود ساخته  بیداری اسلامی برای تبیین تحولات خاورمیانه.
-         دریافت تذکر جدی درمورد نقض حقوق بشر بر زبان دبیرکل.
-         دریافت تذکر جدی در مورد پرونده هسته ای بر زبان دبیرکل.
-         ترجمه های ناقص و بعضاً نادرست صدا و سیما از اظهارات محمد مرسی و دبیرکل در محکومیت سوریه.
-         جو به شدت امنیتی پایتخت با گماردن 110 هزار نیروی پلیس.
بر این فهرست می توان موارد دیگر را نیز افزود. اما آنچه مهم است اینکه علی خامنه ای با آچمز شدن رژیمش در تهران فرصت دارد بیاندیشد که آیا آنچنان که او می پندارد "نظام جمهوری اسلامی امروز كشوری محترم، اثرگذار، و متنفذ و دارای عزت بین‌المللی است؟ و آیا عزت و اعتبار جمهوری اسلامی ایران، امروز بیش از هر زمان دیگری است؟
حسین علیزاده – 2012 /8/31

خامنه ای در اجلاس نم در تهران:
سیاست ورزی آنگاه که کمترین اثری از معنویت در آن نباشد، دروغ را هم مجاز می داند
30/8/2012