جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

چرا احمدی نژاد، خامنه ای را وامدار خود می داند؟



نامه نگاری های تند احمدی نژاد و صادق لاریجانی (روسای قوای مجریه و قضائیه) درباره امکان بازدید احمدی نژاد از زندان های جمهوری اسلامی، برای بار دیگر اختلافات درون حاکمیت جمهوری اسلامی را بر ملا ساخت. پیش از این نیز احمدی نژاد نامه نگاری های شدیداللحنی با رییس مجلس (هم حداد عادل و هم علی لاریجانی) داشته است. پرده دری های او از هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، کروبی، موسوی، خاتمی و بسیاری دیگر نیز نشان «سیاست تهاجمی» او اما نه در عرصه سیاست خارجی بلکه در درون حاکمیت دارد.
با مروری بر رفتارهای احمدی نژاد دانسته می شود که این به چالش کشیدن ارکان نظام، منحصر در موارد فوق نبود. در این چالش کشیدن ها او حتی شخص اول نظام یعنی علی خامنه ای را نیز از قلم نیانداخته است. در ماجرای نامه علی خامنه ای به احمدی نژاد برای صرف نظر کردن از انتصاب مشایی به عنوان معاون اول رییس جمهور، تعلل شش روزه احمدی نژاد باعث شد تا مطبوعات نامه مزبور را علنی کرده و بی اعتنایی احمدی نژاد به نامه رهبر را عیان سازند. برای بار دیگر اوج رو در رویی رهبر و رییس دولت در ماجرای برکناری وزیر اطلاعات نمایان شد. عزل وزیر اطلاعات به دست احمدی نژاد و ابقای او به دست خامنه ای، مورد دیگری از چالش کشیدن رهبر بود.
اینک در 9 ماه باقی مانده تا پایان ریاست احمدی نژاد، چرا وی با بر هم زدن قواعد بازی در جمهوری اسلامی، التهاب را در درون حاکمیت دامن می زند؟ مدعای این مقاله در پاسخ به این پرسش این است که :
 اولا احمدی نژاد، رهبر را وامدار خود می داند و نه خود را وامدار او.
ثانیا خروج از چرخه قدرت، هست و نیست احمدی نژاد و اطرافیانش را به باد خواهد داد.

مدعای اول : خامنه ای وامدار احمدی نژاد
1- آیت الله خمینی با تئوری "ولایت مطلقه فقیه" جامه ای را دوخت که فقط و فقط به تن او که رهبری کاریزما بود، می رفت. "مرجعیت" ، "اقبال عمومی"، "شخصیت کاریزماتیک" و "قوه قاهره" چهار مولفه مهم بودند که قدرت بی بدیل او را شکل داده بودند؛ قدرتی که در تئوری ولایت مطلقه فقیه نمایان شده بود. اما، با فوت او و در گذر زمان، دانسته شد که چنان اختیارات نامحدودی نمی تواند در دست جانشین او(علی خامنه ای) باشد که از 4 مولفه فوق، فاقد کلیه آنها به استثنای مولفه چهارم (قوه قاهره یعنی سپاه) بود. علی خامنه ای فاقد شخصیت کاریزماتیک، فاقد مرجعیت مقبول و همچنین فاقد اقبال عمومی بود که بنا به مسئولیت قرار بود در غیاب این مولفه های مهم ، رهبری کشور را به سبک و سیاق سلف خود برعهده داشته باشد.
 چنین شد که چنان رهبری (فاقد 3 مولفه نخست)هم در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و هم در دوران  خاتمی هرگز نتوانست در حد و اندازه های سلف خود ظاهر گردد. هاشمی با در دست گرفتن ریاست خبرگان، ریاست تشخیص مصلحت و ریاست جمهوری و همراهی مجلس، یکه تاز میدان قدرت بود. خاتمی نیز به دلیل رأی بالا و اقبال جامعه دانشگاهی و روشنفکری توانسته بود پل ارتباطی (گفتگوی تمدن ها) با جامعه جهانی برقرار کند. برای درک مقبولیت جهانی که خاتمی از آن برخوردار بود همین بس که به یاد آوریم در سالی که به اجماع کلیه کشورهای عضو مجمع عمومی (حتی اسرائیل و امریکا)، پیشنهاد خاتمی مبنی بر نام نهادن سال 2001 به عنوان سال گفتگوی تمدن ها به تصویب رسید، نهایت هنر علی خامنه ای نام گذاری سال 80 به نام امام علی بود و بس.
2- با پایان دوره خاتمی،  16 سال از رهبریت علی خامنه ای گذشته بود. وی در این 16 سال توانسته بود با تکیه بر قوه قاهره (سپاه)، جامه مرجعیت را بر تن کند. رهبری که یا نام هاشمی رفسنجانی یا موقعیت خاتمی رهبریت او را در سایه نگه داشته بودند، به دنبال آن بود که پس از خاتمی سکان ریاست جمهوری را به دست کسی بسپارد که حاضر است دستبوس او باشد. یافتن شبانی بی مایه و نشاندن همای سعادت بر دوش او (اشاره به داستان سلطان و شبان) و ارتقا آن تا سرحد شخص دوم کشور، این نوید را می داد که رهبر، با کمک این دردانه نازپرورده خواهد توانست در حد و اندازه بنیانگذار جمهوری اسلامی ظاهر شود.
چنین موقعیتی،اما، با حضور جریان حزب کارگزاران(حامیان رفسنجانی) و جنبش اصلاحات (حامیان خاتمی) ناممکن می نمود. جراحی این دو جریان سیاسی کشور، وظیفه خطیری بود که در انتخابات نهم و دهم برعهده دردانه رهبری(احمدی نژاد) گذاشته شد. تخریب رفسنجانی کار را به جای رساند که وی به جای پیگیری شکایت خود از احمدی نژاد، آن را به خدا سپرد. جریان اصلاحات نیز که در انتخابات 88 به میدان آمد شدیدا سرکوب گردید.
بدین ترتیب با حمایت جانانه رهبری از احمدی نژاد، هر دو این جریان های سیاسی از پیکره نظام جراحی شدند. این خدمت به خامنه ای واقعیتی است عریان که احمدی نژاد با علم به آن، رهبر را وامدار خود بداند. بنا به برخی گزارش ها، احمدی نژاد در جمع گروهی از مدیران خبرگزاری جمهوری اسلامی( ایرنا) دخالت خامنه ای برای حفظ او در سمت ریاست جمهوری را تایید کرده و گفته بود: " آقای خامنه ای در سال 1388 من را حفظ کرد تا به این ترتیب نیروهای خودش را حفظ کند چرا که اگر میرحسین موسوی رییس جمهور می شد دستگاه رهبری را برمی چید." ( سایت جرس 4 اردیبهشت 90)
قهر یازده روزه احمدی نژاد، گواهی بود که او خامنه ای را وامدار خود می داند و نه خود را وامدار خامنه ای. (من به رهبری بدهکار نیستم که کوتاه بیایم. اولا کسی که توانست بساط اصلاح طلبان را جمع کند من بودم. ثانیا انرژی هسته ای را من به اینجا رساندم. ثالثا هدفمند کردن یارانه ها را که هیچ کس زیر بارش نمی رفت من برعهده گرفتم و اجرا کردم. من چرا باید کوتاه بیایم؟ یک عزل و نصب وزرا در اختیار من بود که آن هم بحمدالله از من گرفته شده است). - سخنان نقل شده از احمدی نژاد به جنتی به نقل از سایت جرس 9 اردیبهشت 90-

مدعای دوم: خروج از گردونه قدرت برای احمدی نژاد ناممکن است
احمدی نژاد اینک پس از 8 سال دشمنانی را برای خود تراشیده تا جایگاه رهبری را تثبیت کند. بدیهی است که او حاضر نباشد از گردونه قدرت به بیرون پرتاب شود. برای درک عمق انزجاری که علیه احمدی نژاد به وجود آمده، توجه به این نکته مهم است که نظام جمهوری اسلامی بر دوش سه نهاد اجتماعی مستقر شده است: روحانیت، بازار و سپاه.
رابطه خراب احمدی نژاد با هر سه این نهادها پر واضح است. ارتباط او با نهاد روحانیت و مرجعیت تا بدانجا خراب است که دیر زمانی است او به دیدار مراجع نمی رود. بازاریان نیز دل خون از سوء مدیریت احمدی نژاد دارند. رابطه احمدی نژاد با سپاه نیز تا آنجا تیره است که یکبار آنان را «برادران قاچاقچی خودمان» توصیف کرد.
علاوه بر رابطه تیره احمدی نژاد با این سه نهاد قدرت، رابطه تیره او با مجلس ، قوه قضائیه و تشخیص مصلحت نیز بر همه آشکار است.
بر همه این ها باید افزود تنفری که احمدی نژاد در عرصه جهانی از خود برجا نهاده تا آنجا که در سفر اخیرش به نیویورک فقط توانست با روسای چهار کشور کومور، بولیوی، سوآزیلند و سنت وینسنت دیدار کند و بس. (مراجعه شود به مقاله ای از نویسنده با عنوان: دستاوردهای آخرین سفر احمدی نژاد به نيويورک)
 افزون بر همه این ها، نیز پرونده های کلان تخلفات مالی و انضباطی احمدی نژاد چیزی نیست که برکسی پوشیده باشد. نادیده انگاشتن این همه تخلفات مالی تنها به لطف «چشم خطاپوش» رهبر ممکن آمده است. بنابر این، او تردیدی ندارد که با پایان دوره ریاستش، قرار است یک یک این پرونده های هم از سوی اصولگریان و هم رفسنجانی و بسیاری دیگر گشوده شود. اوضاع اقتصادی کشور نیز تا بدانجا خراب است که باید جام زهر را به یکی نوشاند. از نظر احمدی نژاد راه گریز از هر پاسخگویی، باقی ماندن در قدرت از یک سو و پناه گرفتن پشت سر رهبری از سوی دیگر است که «رایحه خوش خدمت» را در دولت احمدی نژاد نوید داده بود تا رهبری خود را تثبیت کند.
نتیجه:
احمدی نژاد از اینکه به او نگاه ابزاری شود تنفر دارد. او می داند تا کنون جاده صاف کن رهبری و اصولگرایان بوده تا از شر کارگزاران و اصلاح طلبان خلاصی یابند. او همچنین جاده صاف کن حضور سپاهیان در جای جای اقتصاد سودآور کشور بوده است. احمدی نژاد به خوبی می داند که همین سپاهیان و اصولگرایان، قرار است کاسه کوزه هر آنچه را در این سال ها گذشته است بر سر او خراب کنند خصوصا اینکه او خود نیز بهانه های کافی به دست داده است. چنین اتفاقی نخواهد افتاد مگر آنکه او عرصه قدرت را ترک کند. معنای دیگر این سخن آن است که او نیک واقف است که اگر دیگران (رفسنجانی و اصلاحات) به دست او جراحی شدند، وی نیز قرار است به دست کسی دیگر به عنوان سرحلقه «انحراف» جراحی شود. از نظر او بازی که 9 ماه دیگر قرار است به دست دیگران شروع شود، بهتر است او خود زودتر شروع کرده باشد به ویژه اینکه رهبر را وامدار خود می داند.
اگر قرار باشد این جراحی در9 پس از این صورت پذیرد، چه بهتر که با تحمیل هزینه های سنگین بر رهبری و نظام  جلوی این جراحی را بگیرد.معروف است احمدی نژاد گفته است من رییس جمهور امام زمان هستم نه رییس جمهور خامنه ای. در محاسبه احمدی نژاد، خامنه ای باید بداند که تعرض به احمدی نژاد تعرض به خود اوست. احمدی نژاد این توان را در خود سراغ دارد تمام حیثیت رهبری را لجنمال کند.
نازپرورده رهبری درصدد است این نکته را به او بفهماند که بقای او در دست رهبری و بقای رهبری در دست اوست. اینکه مجلس مطیع رهبر هر از چندگاه از قصد استیضاح وزیران احمدی نژاد یا طرح سوال از او کوتاه می آید،  دقیقا ناشی از هراسی است که رهبر می داند به دلیل وامدار بودن به احمدی نژاد نمی تواند، این جراحی را در دوران ریاست احمدی نژاد انجام دهد.
برای مثال اگر فرض کنیم قرار باشد با رأی عدم کفایت دولت، انتخابات ریاست جمهوری زودرسی برگزار گردد آیا جنبش سبز، خواب راحت را از چشمان رهبر نخواهد ربود؟ این درسی بود که احمدی نژاد به رهبری آموخته است. بی دلیل نیست علی مطهری گفته که تاکنون احمدی نژاد دوبار درخواست آزادی موسوی و کروبی را داده است. احمدی نژاد هرگز دلش برای این رهبران جنبش سبز نسوخته که خواستار آزادی آنان شود بلکه او در صورت احساس خطر برای خود، مایل است به رهبر گوشزد کند که با کدامین چالش ها هنوز روبه روست که فقط احمدی نژاد می تواند آن ها را مهار کند.
حسین علیزاده – 25.10.2012

۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

چرا حزب الله پهباد را بر فراز اسرائیل به پرواز درآورد؟

http://www.radiofarda.com/content/f3_hezbollah_drone/24744964.html

در تاریخ  15 مهر 91 اسرائیل خبر از سرنگون کردن یک هواپیمای بی سرنشین (پهباد) در فراز خاک خود داد و انگشت اتهام را به سوی حزب الله لبنان نشانه رفت. اندکی بعد حزب الله لبنان رسماً مسئولیت پرواز در آوردن یک فروند یهباد ساخت ایران مونتاژ شده به دست نیروهای متخصص خود را برعهده گرفت و اقدام خود را «نشان نفوذ پذیری گنبد آهنین» یعنی فضای سرزمینی اسرائیل اعلام نمود.
با علم براینکه حرکت این پهباد بسیار کند بوده، تشخیص اینکه این پرنده مورد شناسایی قرار گرفته و سرنگون خواهد شد پیش بینی ساده ای برای حزب الله محسوب می شد. با این حساب اگر این اقدام اقدامی عمدی ارزیابی شود، چرا حزب الله دست به تحریک عمدی اسرائیل زده است؟
به بیان دیگر در معادلات پیچیده خاورمیانه که جمهوری اسلامی (حامی اصلی حزب الله) از یک سو تحت شدیدترین تحریم ها قرار دارد و اوضاع بر بشار اسد چنان تنگ شده که کنترل بسیاری از خاک خود را از دست داده، اقدام تحریک آمیز حزب الله  که می دانست این پرنده مورد شناسایی اسرائیل قرار خواهد گرفت و چه بسا جنگی را دامن زند، به چه منظور انجام شده است؟

پرواز پهباد: اقدام چند منظوره
مدت زمانی است که توسل به اقدام نظامی برای حمله به ایران در اسرائیل به ویژه مورد تاکید مقامات ارشد این کشور قرار می گیرد. از سوی دیگر، باراک اوباما 4 سال نخست خود را در حالی به پایان می رساند که با جایگزینی تحریم به جای جنگ عملاً چراغ سبزی را برای هرگونه اقدام نظامی یکجانبه اسرائیل تاکنون نداده است.
ایالات متحده تاثیرعیان تحریم های فلج کننده را می بیند و از سوی دیگر به خوبی به یاد دارد که سرسختی های جمهوری اسلامی در مخالفت از پذیرش قطعنامه 598 جز حرف نبوده پس چرا واشنگتن نتواند با تحریم ها، مذلت را بر رهبران جمهوری اسلامی بار دیگر تحمیل کند.
در چنین شرایطی به پرواز درآوردن پهباد ایرانی به دست حزب الله، به عنوان اقدامی ایذائی و تحریک آمیز باید با چند هدف انجام شده باشد به شرح زیر:
1-      نمایش توانمندی تکنولوژیک
از آنجایی که طراحی، ساخت، پرواز دادن وهدایت هواپیمای بدون سرنشین، نشان فناوری بومی پیشرفته است، حزب الله به نمایندگی از جمهوری اسلامی عملاً هم توانمندی ساخت و طراحی جمهوری اسلامی و هم توانمندی خود را به رخ دشمنانش کشیده است. چنین نمایش قدرتی موجب شد، جمهوری اسلامی (راست یا دروغ) مدعی شود که «کشورها معمولا تکنولوژی سطح پائین تر خود را به متحدان خود می دهند». بدین وسیله جمهوری اسلامی و متحدش حزب الله، تلویحاً تلاش دارند این حس را تقویت بخشند که توانمندی های دیگری در آستین دارند.
2-      جنگ روانی : آسیب پذیر نشان دادن اسرائیل
گذری به رسانه های جمهوری اسلامی کافی است که چگونه این رسانه ها نفوذ این پهباد را نشانه آسیب پذیر بودن سپر دفاع آهنین اسرائیل تعبیر کرده و نوشته اند که « اگر تا دیروز اینگونه تصور می شد که تنها قدرت بازدارنده ایران در مقابل رژیم اشغالگر قدس، توان موشکی ایران است اما گذشتن پهپاد ایرانی از مرزهای اسرائیل و نفوذ به عمق استراتژیک این رژیم آن هم با وجود دهها رادار و سپر دفاع ضدموشکی و... نشان از توانایی ناشناخته ایران در هرگونه درگیری احتمالی با اسراییل دارد».- سایت شفاف / 21 مهر 91-
3-      پهباد در برابر پهباد: تغییر جغرافیای جنگ
چند ماه پیش این در آذر 90 یک پهباد امریکایی به دست جمهوری اسلامی افتاد. اگر سرانجام عملیات های تجسسی پهباد های امریکایی را آماده بودن برای جنگ در روز موعود تفسیر کنیم، جمهوری اسلامی با پرواز در آوردن پهباد خود در فضای سرزمینی اسرائیل پیام روشنی را فرستاده که حوزه جغرافیایی جنگ در محدوده خاک ایران نخواهد بود و با همیاری متحدش (حزب الله) قادر خواهد بود که جغرافیای جنگ را به بیرون از مرزهای ایران از جمله در اسرائیل منتقل کند. چنین اقدامی پیش از این توسط صدام نیز صورت گرفته بود که در اولین حمله امریکا به عراق، صدام خاک اسرائیل را هدف موشک های دوربرد خود قرار داد.
4-      جنگ خودخواسته: تغییر معادلات خاورمیانه
اگر باور داشته باشم که جمهوری اسلامی خود را در یک جنگ نابرابر فرسایشی (یا به قول خامنه ای  اقدام وحشیانه) می بیند که از طریق تحریم های سنگین، بنیاد جمهوری اسلامی را در حال خشکاندن است و اگر باور داشته باشیم که جنگ داخلی سوریه بر علیه بشار اسد در حال مغلوبه شدن است و در نتیجه دو پشتیبان حزب الله در حال تضعیف هستند، راه برون رفت از این مخمصه چیست؟
گمان قوی آن است که علاوه بر اهداف برشمرده در بالا، اقدام حزب الله دامن زدن به جنگ خودخواسته ای در هماهنگی با تهران است که در تحلیل تهران- دمشق- حزب الله خواهد توانست معادله را به نفع این سه تغییر دهد.
گو اینکه تحریک اسرائیل به توسل به جنگ، خسارت های هنگفتی را به بار خواهد آورد اما تجربه جنگ 33 روزه (1385) که به ابتکار و پیش دستی حزب الله صورت گرفت، جای تردید باقی نمی گذارد که اگر محور تهران- دمشق- حزب الله خود را در برابر نابودی بدانند چرا نباید جنگی را خواهان باشند که احتمالا می تواند معادلات منطقه را به نفعشان تغییر دهد. منافع چنین جنگ خود خواسته ای به شرح زیر:
اگر جنگی در منطقه رخ دهد که اسرائیل آغازگر آن باشد، نوعی حس همدردی با طرف مقابل شکل می گیرد که در نتیجه کشورهای متحد علیه بشار اسد را به تعدیل رفتارشان برای ساقط کردن او وادار می سازد. اگر اسرائیل جنگی را دامن بزند، چگونه عربستان، قطر و ترکیه می خواهند در برابر حمله اسرائیل در نزد افکار عمومی داخل کشورشان ساکت بنشیند در حالی که در حال تضعیف یک کشور عربی مهم در جبهه مقاومت (سوریه) هستند. در نتیجه، جنگی که اسرائیل برافروخته باشد نوعی آتش بس را در میان کشورهای مسلمان منطقه به دنبال خواهد داشت تا از دامنه مخاصمات خود علیه یکدیگر بکاهند. در چنین شرایطی
الف) حزب الله به عنوان «قهرمان مقاومت» علیه اسرائیل شناخته خواهد شد ( مثل جنگ 33 روزه) و ویرانی های به بار آمده سرانجام با پول ایران جبران خواهد شد.
ب) ترکیه، قطر و عربستان به عنوان حامیان اپوزسیون سوریه، ناگزیر به تجدید نظر در تصمیم شان برای ساقط کردن بشار اسد رییس جمهور سوریه (یکی از ارکان مقاومت در برابر اسرائیل) می شوند.
ج) جمهوری اسلامی در شرایط تحریم فلج کننده، سیاست اقتصاد در حال جنگ را (مثل کوپنی کردن کالا ها که در جنگ 8 ساله دیده شد) به کار خواهد بست و اقتصاد مقاومتی را (ایده ای که خامنه ای داده) به اقتصاد ریاضتی تبدیل خواهد کرد و پروژه هسته ای را نیز شتاب خواهد داد.
نتیجه:
اینکه پرواز و نفوذ پهباد ایرانی در اسرائیل تا کجا نشان قوت و و ضعف طرفین مخاصمه است، بحثی است که متخصصان امور نظامی به ویژه از سوی اسرائیل باید پاسخگو باشند. اما واقعیت این  است که حزب الله این موفقیت را به نام خود ثبت کرده است و ابایی ندارد که این اقدام از سوی تل آویو تحریک آمیز قلمداد شده و جنگی را در منطقه دامن زند. چنین جنگی مسلما جنگ خود خواسته تهران – دمشق- حزب الله خواهد بود که حس همدردی به نفع این سه را دامن زده، فشار را از اسد برداشته، حزب الله را به قهرمان دوباره مقاومت تبدیل کرده و از همه مهم تر اقتصاد ریاضتی دوران جنگ را برای جمهوری اسلامی ارمغان خواهد آورد تا مطالبات اقتصادی مردم  را برگردن جنگی اندازد که اسرائیل افروخته است نه بی کفایتی خود.
حسین علیزاده/  16.10.2012

۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

ناگفته های مداح بیت رهبری: همه به رهبر پشت کرده اند



در کشورهای پیشرفته ارزیابی مداوم و مستمر از محبوبیت رهبران سیاسی از طریق نظرسنجی های گوناگون یک روش متداول است تا رهبران از جایگاه خود در افکار عمومی آگاهی یافته و در صورت عدم اقبال مردم، در تصمیم های خود بازنگری کنند. این رهبران می دانند که ادامه سیاست های نادرست می تواند بقای آنان را در قدرت سیاسی با خطر مواجه کند.
اما در غیاب نظرسنجی ها و از آن بالاتر غیاب رسانه های آزاد که بازگوکننده حقایق جاری در بستر جامعه هستند، ارزیابی محبوبیت رهبری همچون علی خامنه ای در کشوری همچون ایران چگونه امکان پذیر است؟
منصور ارضی پرده ها را به کنار می زند:
منصور ارضی مداح صاحب نام بیت رهبری اخیرا در سخنانی بی سابقه به استناد «مشاهداتش»، بیاناتی را اظهار داشت که در ارزیابی جایگاه رهبری حائز اهمیت است. او گفته که «...مسئله اینه که جامعه مریض شده. همه پشت کردند... چون (خودم) شنیدم دارم براتون درد دل می کنم. از زبان مومنین شنیدم که به آقا (خامنه ای) حرف نامربوط می زنند؛ مومنین!!» - سایت بازتاب 13 مهر 91-
از نظر جامعه شناسی حقایق جاری در بستر یک جامعه چیزی نیست که قابل کتمان باشند. زشتی ها و زیبایی های رهبران جامعه سرانجام بر ملا می شوند. در ارزیابی از سقوط جایگاه رهبر جمهوری اسلامی دیگر نیاز به «نهضت نامه نگاری» به ابتکار محمد نوری زاد نیست. مداحان بیت رهبری خود بهترین واگوکننده شأن و منزلت رهبر هستند. چه سخنی روشن تر از این که منصور ارضی به صراحت اظهار می دارد که همه به رهبر پشت کرده و به او حرف نامربوط می زنند. «مومنین» آنانی هستند که منصور ارضی نمی تواند در ایمانشان شک کند. آن گاه چنین افرادی به رهبر سخن نامربوط (احتمالا ناسزا و دشنام) می گویند. چنین مشاهداتی بهترین گواه از سقوط آزاد جایگاه رهبری در میان «خودی ها» است.
او خود علت اینکه مومنین به رهبر نامربوط می گویند را موشکافی می کند و حکایتی را نقل می کند که کسی یا کسانی را دیده که به نان شب خود محتاجند (..من کسی رو می شناسم که می گفت روزی سه هزار تومان هزینه خرید نان خانه ام هست و الان اون رو هم نمی تونم بخرم و توان ندارم. حاجی تو به من بگو چکار کنم. از طرفی اجاره خانه، پول رهن خانه، هزینه مدرسه فرزندان و دانشگاه و غیره خیلی سخت شده). منصور ارضی سپس به نقل خاطره ای از خود می پردازد که از کمک 70 میلیون تومانی که خیرین در اختیار او گذاشته بودند همه در عرض یک ماه تمام شده است.( باورتون نمیشه غیر از جهیزیه در ماه گذشته حدود ۷۰ میلیون تومان دوستان تقبل کردند و دست من رو هم در خرج کردن اون باز گذاشتند. الان چیزی برای من نمونده. می فهمی چی می گم یا نه؟»
در ادامه وی با مقایسه نابهنجاری های دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی اوضاع کنونی را بدتر ارزیابی کرده و می گوید« فیلم می سازند از..فحشا و آلودگیهای زمان پهلوی...درسته که بوده، ولی بابا جان الان که اوضاع خیلی بدتر شده».

تطهیر رهبر
واگویی مشکلاتی از این قبیل آن هم از زبان مداحان بیت رهبری به چه منظور صورت می گیرد؟ منصور ارضی و امثال او چنان «ذوب در ولایت» اند که هرگز قصد تخریب رهبر را ندارند. برعکس آنان با تخریب دیگران به دنبال تطهیر رهبرند. در همین سخنان ردپای تخریب احمدی نژاد و دولتش را به خوبی می توان یافت. ( پول و طلا و دیگر مسائل مادی... با نقشه ای که دست خود دولت و ایادیشونه ( ایادی دولت افزایش یافته و ) اینجور مردم رو گرفتار کرده است).
این سخنان ساده لوحانه به منظور نقطه گذاری و ایجاد فاصله بین احمدی نژاد و رهبری گفته می شود تا اولا رهبر را از همه معضلات جامعه تطهیر کرده و در 9 ماه منتهی به پایان دوران ریاست احمدی نژاد همه ناملایمات را برگرده او افکنند.
در راستای تطهیر رهبری و درک بیشتر از آنچه در حلقه مومنین! در انتقادهای جدی از رهبر می گذرد، سخنان اخیر محسن رضایی قابل ملاحظه است. او می گوید « کسانی که می‌گویند سیاست‌های رهبری و سیاست گروهی خاص در ایران موجب پدید آمدن تحریم‌ها شده است، سخت در اشتباه هستند.دشمن از مدت‌ها قبل این برنامه را در مقابله با ایران پیاده کرده است و روشنگری‌های رهبر انقلاب راهبردی اساسی در "موفقیت در برابر تحریم‌ها" است». – سایت بازتاب 9 مهر 91-
اینکه چگونه این ثناگویان می توانند دفاع جانانه رهبر از احمدی نژاد را که روزگاری او را «رییس جمهور دانشمند» توصیف کرده و برجسته ترین ویژگی او را «بازگشت به گفتمان انقلاب 57» شمرده بود، تطهیر کنند جای بسی شگفتی است چرا که هرچه بر طبل رسوایی احمدی نژاد بکوبند، وجاهت رهبرشان را بیشتر برباد خواهند داد که «نظرات او را نزدیکتر به خود در مقایسه با نظرات هاشمی رفسنجانی» در نماز جمعه 29 خرداد 88 دانسته بود؛ رهبری که  به گفته محمدرضا باهنر اگر توصیه های او نبود دست کم 9 تن از وزیران پیشنهاد احمدی نژاد برای کابینه دومش از مجلس «همسو» به دلیل بی کفایتی رأی اعتماد نمی گرفتند.
محسن رضایی در حالی از راهبردهای رهبر انقلاب در موفقیت در برابر تحریم ها سخن می راند که سایت او (بازتاب) به نقل از ایسنا در گزارشی از سقوط ارزش ریال در عراق و مشکلات زائران ایرانی گزارش داده که «نزول ارزش ریال ایران موجب رفتار سرد کسبه عراقی با زائران ایرانی شده است. فروشندگان عراقی در قبال عرضه کالا از ایرانیان، به جای ریال دلار و ارزهای دیگر مطالبه می‌کنند». در ادامه گزراش، مقایسه جالبی انجام شده میان ارزش ریال در برابر دینار عراق به شرح زیر:
سال 81 : هر 10 هزار دینار عراقی با 1000 تومان مبادله می شد.
سال 84 : هر5000 تا 6000 دینار عراقی با 1000 تومان مبادله می شد.
سال 87 : هر 3000 دینار برابر 1000 تومان مبادله می شد
سال 88 : هر 2500 دینار برابر 1000 تومان مبادله می شد.
سال 89 : هر 2000 دینار برابر 1000 تومان مبادله می شد.
سال 90 : هر 1000 دینار برابر 1000 تومان مبادله می شد.
سال 91 خردادماه : هر 1000 دینار برابر 1450 تومان مبادله می شد.
سال 91 مردادماه : هر 1000 دینار برابر 1700 تومان مبادله می شد.
سال 91 اول مهرماه : هر 1000 دینار برابر 2150 تومان مبادله می شد.
سال 91 دهم مهرماه : هر 1000 دینار برابر 2800 تومان مبادله می شود.

نمونه ای از توهم های رهبری
ثناگویان علی خامنه ای در حالی دامان او را از کژی در مدیریت کشور مبرا می دانند که او در ریز و درشت اداره کشور گاه آشکار و گاه نهان دخالت دارد. در بحران سقوط ارزش ریال، محمود بهمنی رییس کل بانک مرکزی در بهمن 90 در رابطه با تصمیم اتحادیه اروپا برای تحریم بانک مرکزی ایران به پیشنهاد انگلیس  گفته بود که کشور در وضعیت شعب ابی طالب (تحریم جانکاه چند ساله مسلمان در صدر اسلام در منطقه ای به نام شعب ابی طالب) قرار خواهد گرفت. او گفته بود« تا پیش از زمانی که ماجرای (حمله به) سفارت انگلیس پیش آمد دلار 1306 تومان شده بود اما این مسأله (حمله به سفارت انگلیس) موجب شد قیمت دلار باز هم در بازار افزایش باید. ‌مسائل ارزی به صورت مستقیم وابسته به مسائل تحریم است...اگر بانک مرکزی را تحریم کنند به مثابه این است که ما چند سال در شعب ابی طالب ماندگار شده‌ایم».
چنین ارزیابی هایی از بحرانی که می تواند دامان اقتصاد کشور را بگیرد برای هر درس ناخوانده ای هم آسان است. اما به رغم هشدارهای رییس بانک مرکزی، رهبر فرزانه! جمهوری اسلامی کشور را در شرایط بدر و خیبر(پیروزی های درخشان صدر اسلام) متوهمانه ارزیابی می کند. (این روسیاه های بد محاسبه گر، تصور می كنند نظام اسلامی در شرایط شعب ابی طالب است. نیست این جور. ما امروز در شرایط شعب ابی طالب نیستیم. "ملت ایران امروز در شرایط بدر و خیبر قرار دارد"...این راهی است که با بصیرت انتخاب شده است...جمهوری اسلامی امروز کجا؟ بیست سال و سی سال قبل کجا؟ دشمنان جمهوری اسلامی هیمنه و باد و بروت آن روزشان کجا و ضعف و انکسار امروزشان کجا؟- 19 دی 90-
آینده ای که رهبری برای نظام خود پیش بینی کرده است:
خامنه ای در همین سخنرانی آینده نظامش را به خوبی ترسیم کرده است. او برای دوام نظام جمهوری اسلامی دو شرط را برشمرد.این دو عبارتند از:
الف) ایستادگی قاطعانه "هویت جمعی" نظام اسلامی.
ب) حضور هوشمندانه مردم در صحنه که به گفته او «موجب می شود كه هیچیك از توطئه ها و كیدهای دشمن تأثیرگذار نباشند».
حال اگر با فاکت هایی که از رسانه ها رسمی جمهوری اسلامی قابل دستیابی است ارزیابی کنیم، سرنوشت نظام روشن خواهد بود.
در خصوص شرط اول اختلافات مقامات ارشد نظام با یکدیگر بر همگان روشن است.
در خصوص شرط دو نیز سخنی صریح تر از مداح رهبری نیست که گفت «همه پشت کرده اند و.. از زبان مومنین شنیدم که به آقا (خامنه ای) حرف نامربوط می زنند».
حسین علیزاده: 2012 /10/5

۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

مصاحبه با رادیو زمانه

http://radiozamaneh.com/politics/2012/09/30/20284


گفت‌وگوی سراج الدین میردامادی با حسین علیزاده، دیپلمات پیشین
سراج الدین میردامادی − محمود احمدی‌نژاد در جریان آخرین سفر خود به نیویورک، در خلال سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایش به کرات تاکید کرد که ایران آماده‌ حل مسائل و گفت‌وگو با آمریکاست. او نسبت به امکان بهبود روابط بین دو کشور نیز ابراز امیدواری کرد.

اما علی‌اکبر ولایتی، مشاور رهبر جمهوری این احتمال را رد کرد و مدیر مسئول کیهان هم که نماینده‌ آیت‌الله خامنه‌ای در این روزنامه است، با یادداشتی انتقادی مواضع محمود احمدی‌نژاد را زیر سئوال برد.

 گفت‌وگو یا حسین علیزاده

از حسین علیزاده، دیپلمات پیشین و کارشناس مسائل بین‌الملل پرسیدم:
چرا احمدی‌نژاد با وجودی که نیک می‌داند رهبر ایران  تصمیم‌گیرنده مناسبات با آمریکاست، هم‌چنان تلاش می‌کند خود را مسئول چنین امری نشان دهد؟

حسین علیزاده: مسئله ارتباط با آمریکا، به موازات مسئله‌ پرونده‌ی هسته‌ای، دو موضوع بسیار مهم و چالش برانگیز نظام جمهوری اسلامی هستند. احمدی‌نژاد دولت خود را مستعجل می‌بیند و باید به زودی و طبق قانون اساسی از قدرت کناره‌گیری کند. او واقف است که خروج از گردونه نظام با توجه به بحران‌هایی که خودش در زمینه اقتصادی ایجاد کرده یا با توجه به شکاف‌هایی که درون نظام به وجود آمده، هزینه‌های بسیاری در بر خواهد داشت.

امروز احمدی‌نژاد جزیره‌ای جدا افتاده در مجموعه‌ نظام جمهوری اسلامی است. دلیل روشن بر این مسئله آن است که دولت احمدی‌نژاد روابط پرالتهابی با مجلس یا قوه قضاییه دارد. مشاورش علی‌اکبر جوانفکر را هنوز از نیویورک برنگشته، دستگیر کرده‌اند. دولت احمدی‌نژاد با رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هاشمی رفسنجانی مشکل دارد. از آن بالاتر دولت احمدی‌نژاد با شخص رهبری هم مشکل دارد تا آنجا که 11 روز خانه‌نشین می‌شود. وزیرش را عزل می‌کند ولی خامنه‌ای این وزیر را ابقا می‌کند.


پس اگر احمدی‌نژاد در چنین شرایطی، تیری در تاریکی بیاندازد و این‌گونه وانمود کند که  سکان‌دار بحث در دو پرونده‌ مذاکره با آمریکا و پرونده‌ هسته‌ای است، برای خودش سرمایه‌ای به دست آورده که هم مقامات کشورهای خارجی را مجاب کند که مرکز قدرت است و هم نهادهای داخلی را که طرف مذاکره در این دو پرونده است.  

اما به نظر می‌رسد که مقامات آمریکایی هم با عدم استقبال از این چراغ سبز رییس جمهور ایران، متوجه هستند که تصمیم‌گیرنده نهایی در این زمینه‌ها احمدی‌نژاد نیست.

تردیدی در این موضوع نیست و ایالات متحده از مدت‌ها قبل به این نکته رسیده است.  بنا به اخبار موجود، چهار سال پیش و قبل از جنبش سبز، وقتی اوباما به قدرت رسید پیام‌های محرمانه‌ای به جمهوری اسلامی فرستاد. اما مخاطبان این پیام‌ها، رییس دولت و احمدی‌نژاد نبودند. تا جایی که اطلاع دارم، او دو یا سه نامه به رهبر جمهوری اسلامی فرستاد. در حالی‌که طبق قاعده باید به همتای خودش، به رییس دولت ایران پیام می‌فرستاد. این را آمریکایی‌ها کاملاً وقوف دارند.

اما در ارتباط با موضع‌گیری علی‌اکبر ولایتی که شدیداً به  احمدی‌نژاد پرخاش کرده و همین‌طور حسین شریعتمداری و ۲۶ نماینده‌ی مجلس که به ایشان اعتراض کرده‌اند، می‌توان دو فرض را در نظر گرفت:

فرض اول این‌که اظهارات احمدی‌نژاد درنیویورک در هماهنگی و تطابق با نظر رهبری و به‌‌عنوان یک تست اعلام شده است. یعنی نظام تصمیم گرفته از حضور احمدی‌نژاد در نیویورک استفاده کند و ببیند آیا امریکایی‌ها مایل به مذاکره هستند یا نه. اما حال که عدم تمایل آمریکا را دیده‌اند، لازم است برای حفظ ظاهر کاسه کوزه را سر رییس دولت بشکنند.

فرض دوم این‌که اعلام آمادگی مذاکره با امریکا، با هماهنگی با رهبری انجام نشده که در آن حالت هم باز باید کاسه کوزه را سر احمدی‌نژاد شکست و به او یادآوری کرد که «نازنینی تو، ولی در حد خویش؛  الله الله پا منه ز اندازه بیش». این شعری  بود که کیهان شریعتمداری چند سال پیش از این، خطاب به احمدی‌نژاد نوشته بود که شما در هر حال، بیش از یک کارگزار ارشد نظام نیستید.

این حرف را نه فقط به احمدی‌نژاد، بلکه به آقای خاتمی هم که از مقبولیت جهانی گسترده‌ای برخوردار شده بود، گفته بودند که «شما جز یک کارگزار ارشد نظام نیستید! توهم برت ندارد که شما رییس جمهور مردم هستی و قاطبه‌ مردم را شما ریاست می‌کنی، ریاست در دست ولی امر مسلمین است.»

به بیان دیگر، من می‌خواهم نتیجه بگیرم که وقتی یک نفر در ایران رییس جمهور می‌شود، حال چه احمدی‌نژاد باشد، چه خاتمی و حتی مرد قدرت‌مندی چون هاشمی رفسنجانی هم، گمان بر این می‌شود که مرد اول نظام اوست. بعداً همه می‌فهمند که مرد اول نظام، کس دیگری یعنی رهبر نظام است. تلقی مردم این است که پس رییس جمهور، مرد دوم نظام است. اما اینک با این صحبت‌ها مشخص می‌شود که مقام ریاست جمهوری در ایران حتی فرد دوم نظام هم نیست بلکه تنها یک کارگزار ارشد در میان سایرکارگزاران ارشد دیگر است و بس!

بنابراین استنباط آمریکایی‌ها درست بوده که سخن آقای احمدی‌نژاد پشتوانه‌ای نداشته و فاقد حمایت رهبری نظام بوده است. به هرحال ما می‌دانیم که مذاکرات پنهانی بین ایران و آمریکا و قدرت‌های دیگر برقرار است. آن‌ها در این مذاکرات پنهانی فهمیده‌اند که آفتاب احمدی‌نژاد لب بام است و دولتش مستعجل است و خصوصاً در این دوره‌های پایانی جایگاهی ندارد.

من تصور می‌کنم که این سخنان احمدی‌نژاد بیشتر سنگی در تاریکی بود تا بلکه خود را در اریکه‌ی قدرت نظام نشان دهد و با توجه به  پرونده‌هایی که پس از انتخابات ریاست جمهوری بعدی برای او باز خواهند کرد و خودش و اطرافیانش را به محاکمه خواهند کشید، از این اریکه‌ی قدرت به بیرون پرتاب نشود.

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

دستاوردهای آخرین سفر احمدی نژاد به نيويوک

 http://www.radiofarda.com/content/f5-commentary-on-eight-visits-of-ahmadinejad-to-ny/24725829.html


در حالی که طی 8 سال ریاست دولت جمهوری اسلامی، احمدی نژاد هیچ دیدار دوجانبه ای از قاره سبز (که متجاوز از 30% تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص داده است) نداشت و دو د یدار او از ژنو و روم صرفاً در چارچوب اجلاس های بین المللی انجام شده بود، وی 8 سال متوالی برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک سفر کرده است. هشتمین دیدار او از نیویورک را بی تردید باید دلیل بر انزوای احمدی نژاد و دولت متبوعش ارزیابی کرد. چرایی این ادعا به شرح زیر است:

رییس دولتی در کسوت ریاست عدم تعهد
چندی پیش از این طی اجلاس پر هزینه ای (600 میلیون دلار)، کنفرانس سران عدم تعهد در تهران برگزار گردید که طی آن محمد مرسی در دیداری 5 ساعته از تهران، ریاست این سازمان را از مصر به ایران تسلیم کرد.
هشتمین حضور احمدی نژاد در مجمع عمومی در حالی انجام شد که بر خلاف سال های پیشین وی علاوه بر ریاست دولت جمهوری اسلامی، ریاست جنبش عدم تعهد ( سازمانی با بیش از 120 عضو) را نیز برعهد داشت.
حضور سران و مقامات ارشد 193 کشور جهان در مجمع عمومی فرصت مغتنمی است که سران کشورها در حاشیه برگزاری مجمع ، دیدارهای دوجانبه و بعضا چندجانبه با یکدیگر داشته باشند. احمدی نژاد در سال های پیش ملاقات هایی مثلا با برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا در حاشیه مجمع عمومی داشته است. اما امسال حکایتی دیگر رقم خورد.

تنها 4 دیدار
بنا به اعلام سایت ریاست جمهوری ایران و تصاویر منتشر شده در این سایت، احمدی نژاد طی 4 روز اقامت خود و هیات 120 نفره همراه در نیویورک صرف نظر از ملاقات با وزیرخارجه ترکیه، تنها با سران 4 کشور از کوچکترین، فقیرترین و کم تاثیرگذارترین کشورها در عرصه بین الملل دیدار و گفتگو داشت. این کشورها عبارت بودند از:
-         کومور ( 152مین کشور از نظر تولید ناخالص داخلی با مساحت 2235 کیلومتر مربع، جمعیت 800 هزار نفر)
-         سوازیلند ( 122مین کشور از نظر تولید ناخالص داخلی با 17000 کیلومتر مربع، جمعیت 1 میلیون نفر)
-         سنت وینسنت (80مین کشور از نظر تولید ناخالص داخلی با 389 کیلومتر، جمعیت 120 هزار نفر)
-         بولیوی (پس از گویان فقیر ترین کشور امریکای جنوبی، 125مین مین کشور از نظر تولید ناخالص داخلی)
جای شگفت است که نه تنها هیچ یک از اعضای برجسته جنبش عدم تعهد مثل مصر و هند و اندونزی حاضر به ملاقات با احمدی نژاد نشدند بلکه هیچ یک از کشورهای اسلامی یا کشور های عربی و حتی هیچ یک از کشورهای همسایه مثل افغانسان و پاکستان و عراق نیز دیداری با احمدی نژاد  نداشتند.
گفتنی است که سایت ریاست جمهوری ایران مدعی شد که احمدی نژاد در ديدار جمعي از دانشجويان و اساتيد دانشگاه هاي آمريكا! به پرسش های آنان پاسخ گفت. این در حالی است که این سایت در گزارش خود از این دیدار حتی نام یک تن از اساتید و دانشجویان امریکایی را ذکر نکرده است.

حضور رسانه ای پررنگ
هرچه قدر ملاقات های دوجانبه احمدی نژاد کم رنگ بود، حضور او در برابر رسانه ها بیشتر بود. در هشتمین سفر خود نیز احمدی نژاد تلاش داشت حضور پررنگ رسانه ای داشته باشد اگرچه باید گفت که این علاقه مندی او نیز نسبت به سال های پیش بسیار کم رونق تر از قبل بود. بنا به اعلام سایت ریاست جمهوری ایران در طول این سفر وی 8 مصاحبه جداگانه ای با ارباب رسانه ها داشت که عبارت بودند از: خبرگزاری سی.ان.ان (انگلیسی و اسپانیولی)، آسوشیدپرس، پی.بی.سی،الجزیره انگلیسی، شبکه ان. اچ. کی ژاپن، روزنامه واشنگتن پست و شبکه عربی زبان المیادین.
شاید هیچ رریس دولتی غیر از احمدی نژاد این تعداد مصاحبه آن هم با مضامین مشابه، تکراری و ملال آور نداشته است.

احمدی نژاد درخواست اسرائیل را برآورده کرد
پیش از این سفر، رئوبن ریبلین رییس پارلمان اسرائیل (کنست) از سران جهانی خواسته بود از ملاقات با محمود احمدی نژاد در نیویورک خودداری کنند. اینکه سران کشورهای جهان آیا به درخواست اسرائیل مایل به دیدار با  احمدی نژاد نشدند بحث دیگری است اما انجام سفری که از پیش معلوم بود دیدارهای درخور توجهی در آن صورت نخواهد پذیرفت، عملاً انزوای احمدی نژاد و دولت جمهوری اسلامی را آن گونه که اسرائیل می خواست بر پرده آفتاب افکند.
این در حالی است که سفرسران کشورها همواره از حساسیت بسزایی بر خوردار است.حساسيت سفر مقامات کشورها تا آنجاست که اداره ای به نام اداره تشريفات (پروتکل) در ارتباط تنگاتنگ با سفارت ترتيب ديدارها و بسياری ريزه کاری های سفر را به دقت از پيش بررسی می کند. بی تردید نمایندگی ایران در نیویورک از عدم استقبال سران دیگر کشورها برای دیدار با احمدی نژاد در این سفر از پیش اطلاع حاصل کرده بود چرا که بنا به روال متعارف درخواست دیدار مقامات، هفته ها زودتر توسط نمایندگی های سیاسی انجام می شود و زمان و مکان آن نیز تعیین می گردد.
اینک پرسش این است که با چنان درخواستی از سوی رییس پارلمان اسرائیل و اطلاع احمدی نژاد از چنان سفری بی رنگ و لعاب ، وی چرا به این سفر مبادرت کرد؟

تکرار مکرر رسوایی ها
به واقع انسان در شناخت شخصیت احمدی نژاد در شگفت می ماند. چنین رسوایی هایی در حالی اتفاق می افتد که کاملا قابل پیش بینی بودند. کافی است به سفر اخیر وی برای شرکت در اجلاس زمین در برزیل مراجعه کرد که از میان صد کشور جهان، احمدی نژاد فقط توانست با رییس جمهور سریلانکا دیدار کند حتی خانم دیلما روسف رییس جمهور برزیل نیز حاضر به ملاقات با احمدی نژاد نشد و نهایتا احمدی نژاد بدون حضور حتی یک مقام برزیلی در هنگام ورود و هنگام خروج فقط با محافظ های برزیلی عکس یادگاری انداخت. - مراجعه شود به مقاله ای از نویسنده در رادیو فردا با عنوان: سفر احمدی نژاد به برزيل: جهل يا تجاهل نسبت به پروتکل های سفر-
در پی بالاگرفتن موج اعترضات رسانه های داخلی به رسوایی که احمدی نژاد در برزیل دامن زده بود، مهمانپرست سخنگوی وزارت امور خارجه ايران با چشم پوشيدن بر تمام تشريفات ناديده گرفته شده در سفر احمدی نژاد به برزیل گفت: «عملاً امکان پذير نبود که در يک اجلاس دو روزه مقامات ۱۰۰ کشور با رييس جمهوری کشور ميزبان ملاقات دو جانبه داشته باشند». اینک مهمانپرست باید پاسخگو باشد چرا و چگونه در هشتمین سفر احمدی نژاد رییس دولت جمهوری اسلامی و رییس جنبش عدم تعهد به نیویورک حتی یک کشور همسایه حاضر به ملاقات با او نشد؟
هشتمین و آخرین سفر احمدی نژاد به نیویورک در حالی پایان یافت که وی به خواست و اراده خود سال به سال افول ستاره اقبالش را که به لطف رهبر جمهوری اسلامی (نه خواست مردم) به او اعطا شده بود، به رؤیت جهانیان رساند تا نه تنها نشانی باشد بر افول ستاره اقبال او بلکه افول ستاره اقبال جمهوری اسلامی در عرصه بین الملل. رژیمی با چنین انزوا چگونه خواهد توانست در برابر توفان های پیش رو مقابله کند؟
حسین علیزاده: 2012 /9/29