جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

مواضع متناقض ایران در قبال درگیری ها در سوریه و غزه



در دو سرزمین عربی آتش جنگ یکی برای 8 روز در غزه زبانه کشید و یکی برای 20 ماه در سوریه ادامه دارد. در این میان مقایسه بین مواضع جمهوری اسلامی و متحدش حزب الله لبنان در قبال این دو جنگ، نکته های مهمی را بر ما مکشوف می سازد چرا که مواضع دوگانه جمهوری اسلامی و متحدش (حزب الله) در برابر موضوعی واحد (کشتار مردم بی گناه) ما را به آن رهنمود می سازد که جمهوری اسلامی رژیمی گرفتار آمده در رفتار و مواضعی پارادوکسیکال( متناقض) است.
همین بس که با نگاهی به سیمای جمهوری اسلامی دریابیم چگونه کشتار مردم غزه در 8 روز زیر ذره رسانه های رسمی جمهوری اسلامی قرار گرفت ولی در عرض 20 ماه از فجایع جاری در سوریه حتی یک تصویر دلخراش از «جنایات بشار اسد علیه مردم خودش» در تلویزیون جمهوری اسلامی به تصویر کشیده نشد.
تفاوت جنگ در غزه و سوریه
آنچه در غزه گذشت رویارویی میان دو دشمن قسم خورده یعنی حماس و اسرائیل بود. بر کسی پوشیده نیست که منازعه این دو، پیشینه ای دراز دارد. طرفین منازعه در جنگ 8 روزه به قدر کافی دلیل برای خصومت ورزی علیه یکدیگر داشتند و دارند. طرفین نزاع در غزه  از دو آئین، دو زبان و دو نژاد گوناگون هستند که برای زمین می جنگند. چنین تفاوت هایی دلایل کافی برای کینه و دشمنی و عداوت و جنگ را برای 6 دهه تا بدانجا دامن زده که هر یک بقا خود را در گرو حذف دیگری می داند.
اما در سوریه چطور؟ طرفین منازعه نه بر سر سرزمین که بر سر حاکمیت می جنگند. مخالفان بشار اسد به دنبال اصلاحات بودند که اینک سلاح در دست گرفته اند در حالی که طرفین نزاع عموماً از یک نژاد (عرب)، یک زبان (عربی) ، یک آیین (اسلام) و یک ملیت (سوری) هستند.
آمار تلفات در غزه و سوریه
طی 8 روز جنگ غزه، تعداد کشته شدگان از طرف فلسطینی بالغ بر 160 نفر اعلام شده که بسیاری از آنان را غیر نظامیان تشکیل می دادند. چنین رقمی برای یک چنگ 8 روزه بسیار زیاد است خصوصاً آنکه مناطق مورد هجوم مناطق مسکونی بودند.
اما آمار و ارقام آن گاه وحشتناک است که ارتش یا شبه نظامیان حامی بشار اسد در صد ها مورد «جنایت علیه مردم خود» بیش از صد نفر را در هر حمله به قتل رسانده اند. کافی است گذری در رویدادهای دو سال گذشته سوریه کنیم تا به یاد آوریم در شهر های حماه، لاذقیه، دیر الزور و... چند صد نفر در هرحمله مرگبار اسد به قتل رسیده اند که بسیاری از آنان را زنان و کودکان تشکیل می دادند. این در حالی است که این جنایت برای 20 ماه متوالی ادامه داشته است.
در این میان بسیار درخور توجه است که به اعتراف نصر الله در محکومیت حمله اسرائیل به غزه، وی اعلام داشته مواضع مورد حمله  اسرائیل از پیش تعیین شده و «مجموعه اهدافی که اسرائیل در نوار غزه در نظر داشت به پایان رسیده و الان اسرائیل در حال بمباران دوباره و سه‌باره همان اهداف است». - سایت الف 29 آبان 91-
این خود اعتراف بزرگی است از سوی نصرالله که مطلقاً اسرائیل را به «حملات کور» به غزه متهم نمی کند. این سخن تا بدانجا اهمیت دارد که او خود اعتراف دارد اسرائیل پس از یک دور حمله به اهداف اعلام شده از آنجایی که قصد حمله کور را ندارد «در حال بمباران دوباره و سه باره همان اهداف است». این اعتراف از آن رو مهم است که علل و عوامل ریشه دار خصومت و کینه ورزی اسرائیل و فلسطینیان را پیش تر برشمردیم و گفتیم که معادله حاکم بر نزاع اسرائیل – حماس، معادله ای است برای بقای یکی به شرط معدوم شدن دیگری.
بدین ترتیب و بنا به اعتراف شخصیتی همچون حسن نصرالله به رغم شروع جنگ اخیر توسط اسرائیل، این کشور قصد حمله کور به غزه را نداشته و گرنه در موازنه نابرابر قدرت نظامی دو طرف، اسرائیل توان به خاک و خون کشیدن چند ده هزار نفر را در یک ساعت داشت اما، حملات خود را محدود به مواضع مشخص شده نمود و بس.
این در حالی است که ارتش و شبه نظامیان سوریه در حمله به مخالفان بشار اسد (هموطنان خود) تا سرحد جنون در پاکسازی شهرها از هر انسانی در استفاده از نیروی زمینی و هوایی دریغ نورزیده اند. برای درک جنایاتی که یک دولت می تواند در حق ملت خود اعمال کند همین بس که به یاد آریم حافظ اسد استراتژی «شهر سوخته» را در پاکسازی شهر حماه در سال 1981 به کار بست و اینک فرزند خلف او بشار، با بیش از چهل هزار کشته از «مردم خود» و آواره کردن قریب به دو میلیون سوری، «ده ها شهر سوخته» بر جا نهاده است.
توصیه های خامنه ای به طرفین نزاع در سوریه
در حالی که جنگ داخلی در سوریه نزدیک به بیست ماه ادامه دارد، به تازگی جمهوری اسلامی سیاست خارجی خود را به سوی اعتراف و شناسایی«اپوزسیون» اسد چرخانده است. تا پیش از این، دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی آنان را آشوبگر، هرج و مرج طلب و فریب خورده معرفی می کرد. اما اینک مدعی است که جمهوری اسلامی آماده میانجیگری میان دولت سوریه و مخالفان (اپوزسیون) است!
این چرخش دیر هنگام جمهوری اسلامی در زمانی است که دولت بشاراسد در مجمع عمومی محکوم، از سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب اخراج و اپوزسیون آن در اجلاس های متعدد از جمله در ترکیه و اخیراً در قطر به یک اتحاد قوی دست یافته و ارتش آزاد سوریه فتوحات زیادی علیه اسد به دست آورده است. در چنین شرایطی تمام هنر جمهوری اسلامی این است که تازه پذیرفته است که بشاراسد در مقابل خود دارای اپوزسیون است!
واماندگی جمهوری اسلامی در درک بحران سوریه تا بدانجاست که علی خامنه ای «کدخدامنشانه» به اپوزسیون سوریه توصیه نموده «سلاح را زمین بگذارند تا دولت سوریه حرفشان را بشنود». (اگر مخالفان در سوريه دست از سلاح بردارند امكان مطالبه از دولت برای شنيدن نظرات مخالفان و اجازه دادن به آنها برای بيان مواضع خود وجود خواهد داشت. – سایت الف 29 آبان 91-)
یکی نیست به رهبرجمهوری اسلامی یادآور شود که اپوزسیون سوریه وقتی 20 ماه پیش از این مثل تونس و مصر و یمن و لیبی دست به اعتراض مدنی و تظاهرات آرام خیابانی زد چرا بشار اسد «صدای انقلاب سوریه» را نشنید تا امروز دست به سلاح نبرند؟ مگر نه این است که ارتش آزاد سوریه که اینک مسلح است از افسران با وجدان سوری شکل گرفته که حاضر به قتل و کشتار هموطنان خود نبودند؟ اگر بشاراسد را گوش شنوا بود که مناف طلاس (دوست دیرینه بشار و رییس گارد ریاست جمهوری)، ریاض حجاب (نخست وزیر) و چندین تن از دیپلمات های ارشد سوریه و بسیاری از مقامات ارتش از این رژیم جدا نمی شدند؟
وانگهی چرا علی خامنه ای همین توصیه را به اپوزسیون معمر قذافی نکرد که سلاح از کف فرو نهند تا معمر قذافی حرفشان را بشنود؟ مواضع دوگانگه در سحنان خامنه ای تا آنجاست که می گوید: «چنانچه در هر كشوری، مخالفان از خارج آن كشور به سلاح مجهز شوند، بطور طبيعی، نظام حاكم نيز با آنها برخورد خواهد كرد».
اگر چنین سخنی درست است چرا جمهوری اسلامی به تایید انقلاب لیبی پرداخت که با قیام مسلحانه آن هم باحمایت خارجی (ناتو) به سرنگون کردن قذافی کامیاب شد؟ اگر تسلیح مخالفان بشار اسد نادرست است، چرا جمهوری اسلامی به تسلیح مخالفان قذافی اعتراض نکرد؟ از آن گذشته اگر حق ستاندنی است و بر این مبنا جمهوری اسلامی به تسلیح حماس و حزب الله علیه اسرائیل همت گماشته و به تسلیح مخالفان قذافی نیز اعتراض نکرده چرا باید به مسلح کردن اپوزسیون سوریه اعتراض داشته باشد؟
 نصرالله: تسلیح حماس از اوجب واجبات است
رابطه تنگاتنگ حسن نصر الله و علی خامنه ای بر کسی پوشیده نیست. چنین کسی در حمایت از اقدام مسلحانه حماس در دفاع از خود در برابر حمله اسرائیل، مسلح کردن حماس را از «اوجب واجبات» دانسته و از حقیقتی پرده بر می دارد که بر اساس آن اعتراف می کند جمهوری اسلامی در مسلح کردن حماس نقش داشته است.
بنا به اعلام رسمی حماس و اعلام مراتب تشکر و قدردانی این سازمان از جمهوری اسلامی، موشک های به کار گرفته در جنگ 8 روزه که با برد موثر به تل آویو رسید از نوع موشک ایرانی (فجر 5) بود. در همین خصوص حسن نصر الله گفت: « سوالی که هم اکنون مطرح است این که با وجود محاصره (غزه)، چگونه این حجم سلاح به غزه رسیده است و چه کسی غزه را مسلح کرده است؟ ... نقش جمهوری اسلامی ایران و سوریه در این موضوع کاملا قابل مشاهده است...امروز گشایش مرزها و رساندن سلاح به غزه از "اوجب واجبات" است. – سایت الف 29 آبان 91-
نتیجه گیری: مواضع  پارادوکسیکال جمهوری اسلامی
1-      اگر مدعای جمهوری اسلامی (و حزب الله) آن است که بنا به تجربه ثابت شده اسرائیل را گوش شنوا برای شنیدن سخن حق طلبانه فلسطینیان نیست مگر به زور اسلحه، همین ادعا را اپوزسیون سوریه دارد که بشار اسد را نیز گوش شنوا برای شنیدن سخن حق طلبانه ملت سوریه نیست مگر به زور اسلحه. پس چرا باید ارتش آزاد سوریه سلاح را بر زمین نهند؟
2-      اگر سخن علی خامنه ای به مخالفان اسد سخنی است برخواسته از عقل و منطق که آنان سلاح از کف برنهند تا اسد حرف آنان را بشنود، همین ادعا را نیز اسرائیل دارد که حماس  (و حزب الله) سلاح بر زمین نهند تا اسرائیل حرفشان را بشنود به ویژه اینکه بخشی از فلسطینیان (فتح) با کنار گذاشتن مشی مسلحانه عملاً به نوعی از حقوق خود (خودگردانی در بخشی از سرزمین های فلسطینی) دست یافته اند. پس چرا نصرالله می گوید که تسلیح حماس از اوجب واجبات است و چرا جمهوری اسلامی رسماً اعلام داشته که از حماس حمایت نظامی کرده است؟
آنچه از مواضع پارادوکسیکال جمهوری اسلامی در نزاع داخلی سوریه از یک سو و نزاع اسرائیل- حماس از سوی دیگر برشمرده شد، یکی از صدها مواضع متناقض این رژیم در سیاست خارجی و مسائل داخلی است. صدها مثال از مواضع متناقض در کارنامه این رژیم است که گشون آن ها فرصت دیگری را می طلبد اما آنچه مهم است این که رژیمی گرفتار آمده در مواضعی متناقض چگونه می تواند مقبولیت داخلی و وجاهت خارجی داشته باشد؟
حسین علیزاده – 24.11.2012
http://www.radiofarda.com/content/o2_iran_gaza_syria/24780363.html

۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

سوال از رییس دولت : "قضیه ای" دیگر برای "کِش" ندادن


طرح سوال از احمدی نژاد به «حکم حکومتی» علی خامنه ای از دستور کار مجلس خارج شد. بنا به درخواست 76  نماینده قرار بود از احمدی نژاد درباره عملکرد دولت در نوسان شدید ارز در شهریور 91 توضیح بخواهند.
این درخواست رهبر در حالی است که وی در سخنان خود طرح سوال از احمدی نژاد را «از دو جنبه قابل تحسین و تمجید» ارزیابی کرده بود: یکی به دلیل«مسؤلیت نمایندگان ملت در قبال مسائل کشور» و دیگر به دلیل «مسئولیت مسئولان اجرایی(دولت) در ارائه پاسخ همراه با اعتماد به نفس و شجاعت».
شگفت انگیز است که به رغم این اقدام تحسین برانگیز مجلس و دولت از نگاه رهبر انقلاب اسلامی، وی می افزاید که «معتقدم این حرکت تا همین جا کافی است و دیگر ادامه نیابد... همین جا تمام کنند "قضیه" را...کشور احتیاج دارد به آرامش....مردم هم آرامش را دوست دارند...(تنش)همان چیزی است که دشمن می‌خواهد».- 1 آذر 91-
علی مطهری از مهمترین نمایندگان مدافع طرح سئوال از رئیس جمهور در مجلس با گردن نهادن به فرمان رهبر گفت "ما با وجود اینکه فکر می‌کنیم سئوال مفید است اما تابع این «حکم حکومتی» هستیم."
بدین ترتیب این فرمان رهبر، اقدامی جدید در تشخیص «قضیه ای دیگر برای کش ندادن» است. پیش از این او در قضیه اختلاس سه هزار میلیارد تومانی گفته بود :«نباید این قضیه را کِش دهند».
اما پرسش این است چرا رهبر جمهوری اسلامی برای خارج کردن این سوال از دستورکار مجلس "ناگزیر" از توسل به حکم حکومتی شد؟
مواردی از حکم حکومتی
درخواست متوقف ساختن قانون مطبوعات (قانونی که اصلاح طلبان مجلس ششم در زمان ریاست مهدی کروبی به دنبال آزاد کردن فعالیت مطبوعات بودند) و ابقای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات به رغم برکناری او توسط احمدی نژاد دو مورد برجسته اند که علی خامنه ای با اختیارات فراقانونی خود در مورد نخست خواستار خروج آن از دستور کار مجلس ششم شد و در مورد دوم اختیارات رییس دولت را در برکناری وزیران خود نقض کرد. هر دو این اقدامات غیر قانونی رهبر، با حکم حکومتی توجیه شدند در حال که بنا به تشخیص ناظران این دو مورد در نهاد خود می توانستند خطراتی را برای نظام جمهوری اسلامی (بخوانید رهبر) به همراه داشته باشند.
حکم حکومتی در سوال نکردن از رییس دولت
پرسش این است وقتی خامنه ای خود مدعی است سوال مجلس از احمدی نژاد، تحسین و تمجید دارد (چرا که مجلس به وظایف خود عمل کرده و رییس دولت با شجاعت حاضر به پاسخگویی است) چرا باید رهبر از حکم حکومتی استفاده کند؟ چه خطری در ورای سوال از احمدی نژاد نهفته بود که خامنه ای حاضر به مداخله غیرقانونی دیگر شد؟
 پاسخ خامنه ای یک کلام بیش نیست: «ادامه این کار همان چیزی است که دشمن می خواهد». این تمام حکمت و مصلحت نهفته در تشخیص رهبر فرزانه! است که اقدام تحسین آمیز مجلس (به گفته خود او) را خنثی می کند. آن گاه این پرسش پیش می آید که اگر مصلحت در سوال کردن نیست تا دشمن سوء استفاده نکند، چرا رهبر از آغاز جلوی طرح سوال را در پیغام های محرمانه نگرفت تا دشمن در همین اندازه نیز سوء استفاده نکند؟ چرا در نخستین پرسش از احمدی نژاد ( اسفند 90)، رهبر متوسل به حکم حکومتی نشد؟ اساساً دشمن کیست و سوء استفاده او از سوال مجلس چگونه ممکن است؟ مگر موضوع سوال از احمدی نژاد چیزی غیر از یک پرسش ساده است؟ در زیر به متن سوال بنگریم که چه بود و اساساً چه خطری را می توانست به دنبال داشته باشد:
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، رئیس جمهور محترم
مستحضر هستید...در شهریور ماه و نیمه اول مهرماه  1391، قیمت ارز خارجی نوسان زیادی داشته که باعث کاهش شدید ارزش پول ملی گردیده است، به طوری که پس از خودداری یک ماهه بانک مرکزی از تزریق ارز به بازار، در روز سه شنبه 21/6/91 دلار هنگام صبح 2200 تومان، ظهر 2500 تومان و شب 2700 تومان قیمت گذاری شد و در روز 11/7/91 نیز به نزدیک 4000 تومان رسید.
نظر به این که وزیر امور اقتصادی و دارایی خود را از نظر حقوقی پاسخگوی مسائل ارزی نمی داند و رئیس کل بانک مرکزی نیز از حضور در مجلس خودداری ورزید و "به طور کلی مسئولان اقتصادی کشور تلویحا نشانی جناب عالی را به عنوان تصمیم گیر اصلی می دهند"...مستدعی است درباره علت تعلل دولت در تصمیم‌گیری در خصوص تنظیم بازار ارز و رهاسازی آن در مدت مذکور توضیح بفرمایید.
درچنین شرایطی که موجودی ارز خارجی کشور باید با رعایت دقیق اولویت ها تخصیص یابد چرا کارهایی برخلاف این تدبیر صورت گرفته است؟ مثلا در شش ماه اول سال 91 ، مطابق اسناد گمرک، تعداد 15700 خودروی خارجی با ارز مرجع وارد شده است..."آیا این قبیل کارها با اقتصاد مقاومتی مورد نظر رهبر انقلاب سازگار است"؟  /پایان متن سوال/
احمدی نژاد: بگم بگم؟
آیا شگفت انگیز نیست که سوال نمایندگان معطوف به نوسان بی سابقه ارز مستدل به توصیه رهبر مبنی بر اقتصاد مقاومتی ، به فرمان خود رهبر اینک از دستور کار مجلس بیرون می رود؟ آیا نباید رهبر خرسند باشد که در اوج تحریم ها وقتی به تشخیص رییس مجلس 80 درصد اوضاع وخیم اقتصادی ناشی از سوء مدیریت دولت است و 20 درصد در اثر تحریم ها، مجلس به وظیفه قانونی خود عمل می کند تا اقتصاد مقاومتی مورد نظر رهبر به اجرا گذاشته شود؟ پس چرا خروج سوال از برنامه کار مجلس؟
پاسخ را باید در مناظره معروف احمدی نژاد و میرحسین موسوی یافت که رییس دولت خاطره ای تاریخی را برای ملت ایران یادگار گذاشت تا هرگاه انسان بی پروایی بخواهد کسی را بی آبرو نشان دهد می گوید: بگم بگم؟
نه این است که احمدی نژاد تهدید کرده بود که «حضور در مجلس را فرصتی برای گفتن ناگفته ها می داند»؟ مگر علی مطهری نگفته بود که «احمدی نژاد ناگفته هایش را بگوید و خیال همه را راحت کند». (علی مطهری: ما می‌خواهيم هرچه زود‌تر ناگفته‌های خود را بگويد تا خيال همه راحت شود فکر می‌کنم رييس جمهور (می خواهد) مجلس را بترساند تا از سوال عقب نشينی کند و گرنه ما از هر چه که احمدی‌نژاد بخواهد بگويد استقبال می‌کنيم.- 4 آبان 91-)
مگر احمد توکلی بی پروایی احمدی نژاد را تا آنجا مخاطره آمیز ندانسته بود که هشدار داد مخالف سوال از رییس دولت به دلیل "حساسیت بازار ارز" است؟ مگر نه این است که نمایندگان در سوال شان تصریح داشتند که همه مسئولان دولتی نشانی احمدی نژاد را در بحران ارز می دهند؟ بدیهی است که او نیز می خواهد نشانی فرد یا افراد دیگر را بدهد که صلاح نیست پرده ها در افتد که مردم بفهمند. آنکه نباید بفهمد مردم اند نه دشمن.
به قول مجتبی واحدی، خامنه ای مشخصات دقیق «دشمن» را داده است آنجا که بنا به نظر سنجی صدا وسیما پس از مناظره علی مطهری و علی اصغر زارعی ( ۱۹ آبان ۹۱)، ۷۹ درصد «مردم » موافق  سؤال از رئیس دولت بودند.
نتیجه: اگر احمدی نژاد پرده دری کند؟
طی هفت سال گذشته احمدی نژاد بسیاری را از جمله رفسنجانی، ناطق نوری، واعظ طبسی و  همچنین "برادران قاچاقچی"- کنایه به سپاهیان- را بی حیثیت کرده است. او نشان داده که اگر بی آبرویش کنند، نظام ولایی را بی آبرو خواهد کرد. نظام ولایی اگر بی آبرو شود، "ولی امر مسلمین جهان" بی آبرو شده است خصوصا اینکه او احمدی نژاد را نزدیک تر به خود دانسته بود تا رفسنجانی.
اگر نظام ولایی و رهبرش بی آبرو شوند، چگونه می توان انتخابات شکوهنمد! دیگری را در کمتر از 7 ماه سامان داد که بی تردید نامزدهای مورد نظر رهبر در فهرست مفسدان در دست احمدی نژاد قرار دارند؟ فرمان آتش بس لازم است تا به ضرب و زور هزار توجیه و حکم حکومتی مردم رنجور از فشار اقتصادی از بلندگوی مجلس نشنوند که در درگاه ولایت چه فسادها که نیست. از این رو رهبر در موردی پیش از این فرموده بود «از امروز تا "روز انتخابات" هرکسی احساسات مردم (بخوانید فهم مردم) را در جهت ایجاد اختلاف (بخوانید روشنگری) به کار بگیرد قطعا خیانت به کشور (بخوانید نظام) کرده است.- 10 آبان 91-
انتخابات آتی شیشه عمر نظام است که خامنه ای می هراسد به دست نازپرورده اش (احمدی نژاد) شکسته شود.
حسین علیزاده – 22.11.2012
http://www.radiofarda.com/content/o2_ahmadinejad_parlaiment_iran/24779811.html

مصاحبه من با با رادیو کوچه درباره کنفرانس پراگ

این لینک فایل صوتی مصاحبه من با رادیو کوچه  در تاریخ 17 نوامبر 2012 است که در حاشیه کنفرانس "اتحاد برای پیشبرد دمکراسی" انجام شده است:
http://www.blogger.com/blogger.g?blogID=8425898244468310925#editor/target=post;postID=6179204345820545668

موج چهارم دمکراسی در ایزان و خاورمیانه

توضیح:

در روز دوو همایش "اتحاد برای پیشبرد دمکراسی" در پراگ 17 و 18 نوامبر 2012 یک سخنرانی ده دقیقه ای داشتم با عنوان "موج چهارم دمکراسی خواهی در خاورمیانه" که با پاورپونت ارائه دادم. هنگام ارائه مطلب وقت بسیار تنگ بود و با عجله و کمی عدم تمرکز مطالب را ارائه دادم. شاید کمی پراکنده گویی مشاهده شود. پوزش می خواهم....با تشکر/ علیزاده
این هم لینک فایلتصویری از دقیقه 1:14:40
https://www.youtube.com/watch?v=caZJ79SUjmk
 این هم لینک فایل صوتی:
http://www.iranglobal.info/node/12368




حسین علی‌زاده به عنوان هشتمین سخنران، گفت: «ناظران سیاسی برای تحلیل تحولات خاورمیانه، نقطه آغاز حرکت را تحولات تونس در نظر می‌گیرند. اما واقعیت این است که تحولات خاورمیانه از سال 2009 و ایران آغاز شد. یک خاورمیانه جدید آغاز شده است. اما نکته آن است که اکنون آن‌ها در بهار عربی هستند و ما در زمستان ایرانی. به غیر از ترکیه و اسراییل، کل منطقه خاورمیانه از نوع دیکتاتوری بودند و در این میان دیکتاتوری دینی که ما در ایران دچار آن هستیم، بدترین نوع دیکتاتوری در شکل دینی است. باید توجه کرد که اعتراض‌ها در خاورمیانه در کشورهایی رخ داده که حکومت‌های پادشاهی یا جمهوری داشتند رخ داده و تغییرات در کشورهای با نوع حکومت جمهوری بوده است».
علیزاده گفت: «در این میان بهار عربی و اعتراض‌های ایران تشابهاتی وجود دارد. در هر دو مورد، شاهد رویارویی مردم با حاکمان بودیم، در هر دو رویکرد مردم به دموکراسی و حقوق بشر بود ودر هر دو مقابله با سانسور اجتماعی از طریق شبکه های اجتماعی انجام شد، فیس‌بوک وتوییتر و … ببینید که بسیاری از اتفاقات در این کشورها از طریق فیس‌بوک رخ داد. نکته بعدی آن است که میرحسین موسوی، در آغاز بهار عربی گفته بود که دامنه شعار مردم در ایران به مصر و شعار «الشعب یرید اسقاط نظام» رسیده است. باراک اوباما هم در پیامی گفته بود نیروهای امید در میدان تحریر قاهره، ابتدا در تهران دیده شد».
وی افزود: «نکته آن است که در ابتدای بهار عربی، این تحولات ایران بود که روی کشورهای عرب اثر گذاشت، در حال حاضر اما این تحولات و اتفاق‌هایی که در کشورهای عربی رخ داده روی ایران تاثیر می‌گذارند. برای همین بود که برای ما ایرانی‌ها این سوال مطرح شد که چرا «تونس تونست، اما ما نتونستیم»».
علیزاده در پایان گفت:‌ «باید توجه کنیم که ما در ایران چهار موج دموکراسی‌خواهی داشته‌ایم: مشروطه، ملی شدن نفت، انقلاب، انتخابات 88. پیش از این هانتیگتون هم در کتاب موج سوم دموکراسی خود، به بررسی موج‌های مختلف دموکراسی در جهان پرداخته و سه موج را شناسایی کرده است. اکنون می‌توان گفت که موج چهارم دموکراسی در خاورمیانه آغاز شه است. نکته جالب آن است که ایران اکنون در دو موج دموکراسی است: موج چهارم دموکراسی خواهی در خاوریمانه و موج چهارم دموکراسی در ایران. این دو موج تحول خواهی با هم منطبق شده است. اکنون و با این شرایط ما یک راه بیشتر نداریم: اتحاد برای دموکراسی».

۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

مصاحبه با العربیه

این لینک مصاحبه من با العربیه چند روز پس از استعفایم است که تازه پیداش کردم و اینجا می گذارم. مصاحبه من به زبان عربی از دقیقه 26 به بعد است
http://www.alarabiya.net/programs/2010/10/03/121072.html

رامنی گزینه ای بهتر بر ای جمهوری اسلامی بود، چرا تهران از انتخاب اوباما بیمناک است؟


جمهوری اسلامی همواره مدعی بوده که انتخاب هر یک از نامزد های ریاست جمهوری امریکا برای تهران تفاوتی ندارد. اما فراتر از این ادعا، رفتار جمهوری اسلامی خلاف این را نشان داده است. مثلا در رقابت میان کارتر و ریگان عملاً جمهوری اسلامی با برگ برنده گروگان های امریکایی به گونه ای بازی کرد که کارتر برای بار دوم از راه یافتن به کاخ سفید باز ماند و دقیقا در روز ادای سوگند رونالد ریگان جمهوری اسلامی گروگان ها را آزاد و روانه کشورشان کرد. پس عملاً جمهوری اسلامی برایش مهم بود که کدام نامزد در کاخ سفید نباشد.
اما در خصوص انتخابات اخیر امریکا، مدعای این نوشتار این است که به رغم مواضع تند میت رامنی علیه تهران، جمهوری اسلامی در میان انتخاب بد و بدتر، اوباما را گزینه بدتر برای خود دانسته و از انتخاب دوباره او بیمناک است. بیان این مدعا به شرح زیر است:
اوباما در دو پرده:
چهار سال پیش از این که مک کین پا جای جرج بوش می گذاشت تا حلقه میانی افغانستان و عراق را احیانا با حمله نظامی یکسره کند، سناتور رنگین پوست افریقایی تبار مسلمان زاده ای که با شعار «تغییر» سخن از مراوده ای جدید (NEW ENGAGEMENT) با ایران سر می داد، چنان ناباوری هایی را در ایران دامن زده بود که مگر می شود در سرزمین شیطان بزرگ (توصیف توهین آمیز جمهوری اسلامی برای امریکا) چنین کسی به قدرت برسد؟ اوباما چنان گزینه مطلوبی برای تهران بود که احمدی نژاد ناباورانه پیش بینی کرده بود که «اجازه نخواهند داد باراک اوباما رییس جمهور امریکا بشود».
اما امریکا نشان داد که واجد چنان ظرفیتی در درون خود است که برای نخستین بار در تاریخ این کشور که روزگاری سیاهان را به بردگی می گرفتند، امروز یکی از آنان را به ریاست جمهوری خود بر می گزینند. چنین شد که احمدی نژاد برای نخستین بار به رییس جمهور امریکا پیام تبریک فرستاد.اوباما نیز تا آنجا پیش رفت که برای نشان دادن حسن نیت خود برای ترمیم روابط با تهران، مقامات ارشد سفارتخانه ای ایران را به روز ملی امریکا دعوت نمود.(از جمله دعوتنامه به نویسنده نیز ارسال شده بود. این دعوت پس از سرکوب های پس از انتخبات 88 لغو شد)
اما این ماه عسل چندان که باید دوام نیاورد. کافی است سخنان احمدی نژاد را اندکی زمانی پس از ورود نامزد دمکرات ها به کاخ سفید به یادآوریم که اوباما را (گزینه بهتر در مقایسه با مک کین) «گردن کلفت» توصیف کرد: « شما (اوباما) تازه از راه رسيده‌ايد يك مقدار صبر كنيد تا سرد و گرم را بچشيد... بدان كه گنده‌تر و گردن كلفت‌تر از تو نيز نتوانستند هيچ غلطي بكنند. - 18 فروردین 89 -
این ماه عسل آن جا پایبان یافت که نظام«فرصت سوز» جمهوری اسلامی پس از رسوایی انتخابات 88، انتظار داشت اوباما در برابر این همه جنایت آشکار رژیم مهر سکوت بر لب نهد و جانب سکوت اختیار کند. اما، وقتی اوباما با تعلل و تامل به حمایت از جنبش سبز برخواست، روابط التیام نیافته دو کشور، دوباره گسسته شد. در نتیجه تعمیق این شکاف، اوباما در پیام نوروزی سال 90، تظاهرات میدان تحریر قاهره را با تظاهرات میدان آزادی تهران همسان دانسته و گفت «ما می دانیم...آرمانی که میدان تحریر قاهره را در بر گرفت، پیش تر درژوئن 2009 (خرداد 88) در میدان آزادی تهران مشاهده شده بود...آینده ایران متعلق به جوانان است. جوانان سرنوشت خود را رقم خواهند زد»
چنین شد تا جمهوری اسلامی انتخاباتی را رقم بزند که هم موجب شکاف در درون کشور و هم موجب فاصله گرفتن از اوباما را فراهم آورد. این فاصله تا آنجا بود که اوباما برای خلع سلاح رقیب خود (میت رامنی) در انتخابات اخیر مدعی شد «سهمگین ترین تحریم ها در تاریخ» را بر جمهوری اسلامی تحمیل کرده است.
اینک تنها در فاصله دو روز از انتخاب دوباره اوباما، دولت امریکا دور جدیدی از تحریم ها را بر تهران اعمال کرده تا نشانی باشد بر اراده اوباما بر منزوی کردن هر چه بیشتر جمهوری اسلامی. چنین اقدامی یاد آور سخن اوست که چهار سال اول (پرده اول) را با گشودن دست دوستی آغاز کرد و چهار سال دو (پرده دوم) را با مشت محکم.

فرق های اوباما و رامنی برای جمهوری اسلامی
بی تردید هر دو نامزد ریاست جمهوری امریکا، گزینه های بدی برای جمهوری اسلامی بودند. هر دو نشان داده بودند که در برخورد با رژیم اسلامی هم نظرند. با وجود این، نامزد جمهوری خواه مزیت های را برای جمهوری اسلامی داشت که اوباما ندارد:
الف) رابطه با اسرائیل:
گرچه هر دو نامزد تردیدی باقی نگذاشتند که اسرائیل متحد استراتژیک امریکاست و واشنگتن خود را ملزم به حمایت از او می داند، اما رامنی در مناظرات چنان بر روابط دوستانه خود با شخص نتانیاهو تاکید داشت که همین رابطه دوستانه را نقطه قوت خود نسبت به اوباما می دانست. ناظران نیز تردیدی نداشتند که گزینه نتانیاهو، رامنی بود چرا که اوباما آنچنان که باید رابطه صمیمانه ای را با نتانیاهو برقرار نکرده است. از سوی دیگر می دانیم اوباما بر خلاف رامنی کمترین کمک مالی را از لابی های یهودی برای کارزار انتخاباتی خود دریافت کرده است.
حال اگر میت رامنی به کاخ سفید راه یافته بود، هر تصمیم و اراده او از نظر دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی «دستور گرفتن از تل آویو» تفسیر می شد. انتخاب اوباما چنین بهانه بزرگی را از دست جمهوری اسلامی ربود تا نتواند «مظلوم نمایی» کند.
ب) خرید وقت:
اوباما پس از چهار سال اینک دارای «برنامه ای مدون» در قبال تهران است. در حالی که اگر رامنی برگزیده می شد رژیم اسلامی تا زمان تحویل گرفتن دولت و استقرار کابینه رامنی چند ماهی را فرصت می یافت تا به تجدید قوا بپردازد. چنانچه گفته شد در کمتر از دو روز از انتخاب اوباما، وی دور جدیدی از تحریم ها را علیه ایران به مورد اجرا گذاشته که نشان از همان برنامه مدون دارد. اگر قرار بود رامنی به کاخ سفید راه یابد، این سرعت عمل را شاهد نبودیم.
ج) توان نرم افزاری اوباما:
پیش تر در مقاله «چرا حزب الله پهباد را بر فراز اسرائیل به پرواز درآورد» گفتیم که این اقدام ایذایی حزب الله (متحد جمهوری اسلامی)، اقدامی بود برای برون رفت محور تهران- دمشق- حزب الله از گرفتاری هایی که حیاتشان را به مخاطره انداخته است. آغاز یک جنگ (چه به دست امریکا و چه به اسرائیل) اگرچه جنگی نامتوازن علیه  محور یادشده است، اما به اذعان کارشناسان می تواند جنگ فراگیری را در منطقه دامن زند که ای بسا افکار جهانیان را علیه آغازگران جنگ  تهییج کرده و معادلات مرگ بار کنونی برای محور تهران- دمشق- حزب الله را برهم زند.
به تعبیر دیگر در حالی که جمهوری اسلامی مزیت نسبی خود را در قدرت سخت افزاری خود (یعنی توان رزم آوری) می پندارد، استراتزی اوباما بهره بردن از قدرت نرم افزاری امریکاست؛ قدرتی که جمهوری اسلامی تماماً در برابر آن خلع سلاح است. جمهوری اسلامی در برابر قطعنامه های الزام آور سازمان ملل که حتی دولت عراق (دوست جمهوری اسلامی) را ملزم به فرونشاندن هواپیمای مسافربری ایرانی و بازرسی از آن می کند، چه می تواند کند؟ تحریم فروش نفت و گاز و شریان بانکی و.. را چه تدبیر می تواند بیاندیشد؟
از سوی دیگر اوباما (برنده صلح نوبل) در مقام رییس جمهور امریکا به همراه متحدانش به خوبی جمهوری اسلامی را در «تله» شورای حقوق بشر سازمان ملل به دام انداخته اند. چه سخنی بالاتر از این که جمهوری اسلامی مدعی همکاری تمام عیار با نمایندگان یک سازمان بین المللی (آژانس) است ولی از پذیرفتن نماینده دیگر سازمان بین المللی (گزارشگر شورای حقوق بشر) شانه خالی می کند.
مصطفی تاجزاده چه به زیبایی گفته است که خط قرمز نظام در برابر غرب، پرونده هسته ای (مشکل سخت افزاری) نیست بلکه پرونده حقوق بشر (مشکل نرم افزاری) است. او می نویسد:« در حقیقت این ها (اقتدارگرایان) با رفتارشان نشان دادند که خط قرمز، انرژی هسته ای نیست چون درها برای بازدید بازرسان خارجی باز است و حتی اجازه بازدید از پایگاه های نظامی را داده اند و در آینده نیز اجازه خواهند داد. خط قرمز اقتدارگراها از صدر تا ذیل بازدید از زندان اوین و بررسی اوضاع حقوق بشر در ایران است و در این زمینه هیچ نظارتی را چه خارجی چه داخلی حتی اگر درخواست رئیس دولت باشد، برنمی تابند.». - 15 آبان 1391-
نتیجه: اوباما از مفارقه تا مخاطره برای جمهوری اسلامی
به شرحی که از مسیر مفارقه و واگرایی دوباره تهران – واشنگتن در زمان زعامت اوباما برشمرده شد، اینک او پس از چهار سال خود را در مسیری یافته که جز با افزایش فشار بر تهران نه می توانست اسرائیل را راضی کند و نه بهانه را از چنگ رقیب جمهوری خواه خود بیرون آورد تا متهم به کوتاه آمدن در برابر تهران نشود. انواع تحریم های رنگارنگ تا بدانجا رضایت اسرائیل را به همراه داشته که شیمون پرز رییس جمهور اسرائیل را واداشت طی «بیانیه رسمی» اعلام دارد ««تحریم‌ها علیه ایران در حال نشان دادن نتایج خود است».- 9 آبان 91-
در حالی که تحریم ها با کارکردی دو سویه شیره جان اقتصاد کشور را می مکد و از سوی دیگر اختلافات را میان حاکمان دامن زده است، اوباما (برنده جایزه صلح نوبل) که به وعده خروجش از عراق جامه عمل پوشانده، در چهار سال آتی به هیچ وجه گزینه خوبی برای جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی تحریم ها را مرگ تدریجی خود می داند و جنگ را راه احتمالی برون رفت.
همانطور که حمله صدام، موجب شد که «جنگ در رأس امور» باشد و به مصداق اینکه «دشمن خارجی اتحاد داخلی ایجاد می کند»، در چهار سال پیش رو برای  رژیم «بحران زا» و «بحران زی» جمهوری اسلامی از میان گزینه جنگ و صلح ، گزینه نخست مطلوب تر است. از این رو از میان اوباما و رامنی ، گزینه دوم راهگشا تر برای مشکلات جمهوری اسلامی است که جنگ را به رغم همه خساراتش برای کشور، گزینه بقای نظام می بیند در حالی که تحریم ها می تواند شورش داخلی را دامن زند.
حسین علیزاده – 10.11.2012

http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-khamenei-nuclear-who-is-better-obama-or-romney-commentary/24771593.html#hash=relatedInfoContainer

۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

طرح سوال از مجلس: زمان جاخالی دادن رييس دولت از مشکلات پيش رو


 مجلس طرح سوال از احمدی نژاد را به جریان انداخته است. این در حالی است که در پی بگومگوی تند احمدی نژاد و صادق لاریجانی، این موضوع با دخالت رهبر جمهوری اسلامی (10 آبان 91) فروکش کرد. خامنه ای برای جلوگیری از تکرار این حادثه، مسبب نزاع بعدی را "خائن" دانست. (خامنه ای: از امروز تا روز انتخابات، هر کسى احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده- 10 آبان 91)
سحنان رهبر جمهوری اسلامی اگرچه نزاعی از نزاع ها را فروکش کرد اما منازعات درون حاکمیت را از بین نبرده است. تنها در فاصله 4 روز ازسخنان اخیر رهبر، مجلس شورای اسلامی طرح سوال از احمدی نژاد را به اجرا گذاشته است. مدیریت کشور چنان آشفته است که به هر حال یکی را باید قربانی کرد.
آنچه مهم است اینکه از فحوای سخن خامنه ای دانسته می شود که او خود نیز واقف است این "دعوت به سکوت"، صرفاً فروخوابندن اختلافات است نه حل و فصل نهایی آن ها تا طی یک آتش بس 8 ماهه میان طرفین دعوا، انتخابات آتی ریاست جمهوری با آرامش و شکوه! برگزار گردد.  چنین نهیب بلندی (اتهام خیانتکاری) زمانی از زبان خامنه ای برخاسته می شود که کلیه سازوکرهای حل و فصل اختلافات قوا (از جمله کمیته عالی حل اختلافات به ریاست هاشمی شاهرودی) از کار افتاده اند.
حال با فرض باقی ماندن علل اختلافات، آیا می شود تصور کرد احمدی نژاد پرچم منازعات را پایین بکشد و چنانچه خود گفته «نامهربانی ها را صبورانه تحمل کند»؟ مگر او نبود که اعتقاد داشت بهترین دفاع حمله است؟ پس چنین شکیبایی و صبری بر نامهربانی ها در سوال مجلس از او چه معنا خواهد داشت؟
مدعای این مقاله این است که با انباشت مشکلات کشور، هر مقدار فشار بر احمدی نژاد بیشتر شود او با مظلوم نمایی در نزد افکار عمومی ناکارآمدی دولت خود را ناشی از کارشکنی سرسپردگان رهبر(مجلس، قوه قضائیه، سپاه، شورای نگهبان و..) خواهد دانست و در نتیجه مسئولیت انباشت مشکلات نظام را بر دوش رهبر خواهد افکند یعنی جا خالی دادن به موقع.
کارکردهای دوگانه احمدی نژاد برای رهبر
از روز های آغازین انقلاب اسلامی، علی خامنه ای پله به پله مناصب قدرت را پیموده است. بر او که سه دهه مدیریت را تجربه کرده، از همان روز های آغازین پوشیده نبود که احمدی نژاد توان مدیریت چنین مسئولیتی را ندارد. کافی است به نامه های نخستین نوری زاد خطاب به خامنه ای مراجعه کرد که احمدی نژاد را انسانی "نامتعادل از نظر روانی" توصیف می کرد.
اما به شرحی که در مقاله «گروگانگیری در برابر گروگانگیری: آرایش جدید در درون حاکمیت»گفته شد، خامنه ای وامدار احمدی نژاد بود تا جاده صاف کن او برای خلاصی از هاشمی (کارگزاران) و خاتمی (اصلاح طلبان) باشد. کارکرد احمدی نژاد برای خامنه ای عبارت بود از: جاده صاف کنی و سپر بلا بودن.
چنین خدمتی، حمایت رهبر از احمدی نژاد را نیاز داشت تا چرخ لنگان مدیریت کشور در دستان ناتوان احمدی نژاد به چرخد. با این توصیف گناه احمدی نژاد چیست وقتی رهبر به رغم همه آگاهی از ضعف او، هم چنان می خواست تا احمدی نژاد را در قدرت ابقا کند. چنین است که مسئولیت تمامی ویرانی نه صرفا متوجه احمدی نژاد که از آن بالاتر متوجه خامنه ای است.
انباشت نابهنجاری های مدیریتی
ضعف مدیریتی احمدی نژاد و فساد تیم او با توجه به حاشیه امنی که حمایت رهبر برایشان فراهم ساخته بود، انباشتی از مشکلات را با «تصاعد هندسی» در کشور دامن زده است.
این حقیقت عریان که کشور با انباشی از مشکلات رنگارنگ درگیر است حتی بر مقامات کشور و مراجع دولتی و شخص رهبر پوشیده نمانده است. تنها هنر نظام جمهوری اسلامی این است که هر یک از این مشکلات را «فتنه» بخواند (فتنه اقتصادی، فتنه بازار ارز، فتنه جریان انحرافی، فتنه سبز و ..).
چنین انباشی از نابهنجاری های کلان مدیریتی و مشکلات گوناگون در شرایطی است که نظام نیازمند نمایش شکوهمند اقتدار و مشارکت گسترده در انتخابات ریاست جمهوری 92 است. بی دلیل نیست که خامنه ای خواستار حفظ آرامش فضای جامعه تا زمان برگزاری انتخابات شده و تمرد از آن را برابر با «خیانت» ارزیابی کرده است. آیا اگر در اثر التهاب های موجود، مشارکت مردم ( که سرخورده از وضع اجتماعی- اقتصادی هستند) با کاهش مواجه شود جز این است که جمهوری اسلامی خود را دربرابر سیل ویرانگر تهدیدات داخلی و خارجی خواهد دید؟
شیشه عمر نظام در دست احمدی نژاد
اگرچه شاید آستانه تحمل خامنه ای و ذوب شدگان در ولایت از خرابکاری های احمدی نژاد سرریز شده باشد، اما انتخابات آتی ریاست جمهوری در فصل خزان نیروهای متخصص و متعهد نظام (اصلاح طلبان و کارگزاران) چگونه انتخابات باشکوهی خواهد بود وقتی دیگر طیف حاکمیت (اصولگرایان) چندین پاره شده اند؟
ناگزیر رهبر نظام برای سامان دادن به پراکندگی تنها طیف طرفدار خود (اصولگرایان) که زخم ها از احمدی نژاد خورده اند، سرانجام در مساله معاون اولی مشایی، عزل مصلحی و دعوای اخیر قوای مجریه و قضائیه (که احمدی نژاد با افشای نامه محرمانه صادق لاریجانی آن را علنی کرد) عملاً خود را در برابر جاده صاف کن خود (احمدی نژاد) قرار داد.
حال مجلس نیز در یک اقدام جدید مبادرت به سوال از رییس دولت نموده است. در چنین شرایطی که برگزاری انتخابات (شیشه عمر نظام) در دست دولت است، آیا باید گمان داشت که احمدی نژاد با نهیب رهبری (خیانتکار داستن کسی که آرامش را برهم زند) حاضر به سکوت است؟ آیا او پرچم منازعات را پایین کشیده است؟
اگر احمدی نژاد را گوش شنوایی از رهبر بود نمی بایست در عرض 5 روز از تذکرات خامنه ای در بروجن در خصوص حفظ آرامش کشور، نامه صادق لاریجانی را علنی می کرد. نامه او به  خامنه ای نیز این حس را منعکس نمی کند که او «بازی انتخابات» را رها کرده باشد. شاید احمدی نژاد منازعات لفظی را فرو نهد اما انتخابات را هرگز.
انتخاباتی که در سال 84 همچون او را برکشاند تا سه دولت موسوی، هاشمی و خاتمی را لجنمال کند، حتما منتج به نتیجه ای خواهد شد که دیگر کسی را به قدرت رساند که او را لجنمال کند. احمدی نژاد کسی نیست که همچون موسوی تمکین به حصر خانگی، همچون هاشمی شکایت به خدا و همچون خاتمی نجابت به خرج دهد. او با شیشه عمر نظام بازی خواهد کرد.
زمان مناسب برای جاخالی
در زبان انگليسی ضرب المثلی است که می گويد يا از من حمايت کن يا اخراجم کن. (Back me or sack me). اگر نتيجه انتخابات ۹۲ نه آن باشد که احمدی نژاد انتظار دارد، چرا بايد در حسن برگزاری آن کوشا باشد؟ اگر هم تعلل کند می داند که اختيارات ولی فقيه، آن اندازه است که او را عزل و ديگری را ابقا کند.
از قضا احمدی نژاد چندان امید ندارد که حمایت های جانانه رهبر را دیگر پشت سر خود ببیند. سوال اخیر مجلس خود دال بر ادامه نزاع دیگر قوا با اوست. او در ماجرای قهر 11 روزه اعلام آمادگی کرده است که ساک خود را در دست بگیرد و برود. اما هرگز چنین نکرد. باقی ماند تا اگر بنا بر عزل او باشد، این کار به فرمان خامنه ای و به دست مجلس باشد. چنین اقدامی برای احمدی نژاد آبرو و برای خامنه ای بی آبرویی به همراه خواهد داشت. معروف است او آرا واقعی خود را 35 میلیون می داند که ده میلیون آن به دلیل حمایت خامنه ای از او ریزش کرده است. اگر این سخن درست باشد، او نه تنها خود را مدیون رهبر نمی داند که متضرر از رهبر می داند.
اینک که در کشور رییس دولتی بر سر کار است، مجلس می تواند او و وزیران کابینه را آماج انتقاد های ناشی از انباشت مشکلات قلمداد کند. اما اگر احمدی نژاد برکنار شده باشد، بدیهی است که پرسش ها متوجه شخص رهبر خواهد بود که چنان شخص بی کفایتی را حمایت می کرد.
اگر خامنه ای بخواهد جاده صاف کن خود را به کناری نهد، حال که کشور با مشکلات متزاید رو به روست چندان دور از واقعیت نیست که احمدی نژاد نیز اصراری بر ماندن نداشته باشد. به عبارت دیگر وقت جاخالی دادن فرا رسیده است.
بازخوانی نامه احمدی نژاد به خامنه گواهی بر این مدعاست که او تضعیف خود را تضعیف مقابله با تحریم ها اولاً و حسن برگزاری انتخابات ثانیاً می داند. در نامه اش چنین می نویسد که:
1-       او فشار (تحریم)  دشمنان را چنان می داند که مقابله با آن «مستلزم حضور همه قوا و مسئولیت پذیری و همکاری و همراهی آنان با دولت» باشد. (معنایش این است که اگر دیگر قوا همکاری با او نکنند، فشار خارجی کارگر خواهد افتاد)
2-      انتخابات آتی را واجد چنان اهمیتی می داند که «ضرورت دارد از هرگونه اقدام که شائبه تضعیف اداره کشور (یعنی دولت او) باشد...به جد پرهیز گردد». (یعنی تضعیف دولت برابر است با خدشه به انتخابات)
نتیجه :
احمدی نژاد این هر دو را (مقابله با فشار دشمنان و انتخابات آتی) در گرو بقای خود در قدرت می داند. برای مثال احمد توکلی هشدار داده که سوال مجلس از احمدی نژاد، می تواند بازار ملتهب ارز را بار دیگر دچار التهاب و بر فشار تحریم ها بیافزاید.
اگر احمدی نژاد در درون حاکميت از پی انتخابات ۹۲ پذيرفته شدنی نباشد، او خوب می داند که از هم اکنون با جاخالی دادن به موقع، چگونه مسئوليت ها را از گردن خود باز و متوجه رهبر و نهادهای حامی او سازد. سخن او با رهبر همان ضرب المثل انگليسی است: يا از من حمايت کن يا اخراجم کن. (خودت می مانی و مسئوليت اين همه مشکلات با تو می ماند.)
حسین علیزاده – 4.11.2012

۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

گروگانگیری در برابر گروگانگیری: آرایش جدید در حاکمیت

افسانه سلطان و شبان
سال ها پیش سریال داستانی زیبایی با نام «سلطان و شبان» در ایران پخش شد. حکایت داستان از این قرار بود که «سلطانی بخت برگشته» برای رفع بلا از جان خود از خطری که به تشخیص منجمان قرار بود بر جان او فرود آید، به توصیه وزیر اعظم و کارگزاران چنان تشخیص داد که کسوت سلطانی را برای چند روزی به تن شبانی (که بی مایه می پنداشتندش) کرده تا پس از نزول بلا بر او، جان سلطان در امان باقی ماند. چنین شد که ردای فاخر ریاست و سلطنت بر تن شبان کردند.
شبان زیرک در اثر گذشت زمان، دریافت که چه توطئه ای بر او چیده اند. حال که کسوت ریاست در تن داشت، افسار قدرت را چنان در دست گرفت که یک یک به قتل اطرفیان سلطان همت گماشت.
پس از چندی خوابگزار اعظم به سلطان واقعی مژده آورد که آن تاریخ شوم گذشته و جان سلطان از تیرهاى بلا در امان مانده است. سلطان به قصر بازگشت و سراغ درباریان معتمد و و ملازمان مورد اعتماد خود را گرفت و پاسخ شنید که همگى به فرمان سلطان دروغین در سیاهچال اند. اندکی از ورود سلطان به سیاهچال نگذشته بود که زندانیان رها شده از بند به فرمان شبان، با تیغ‌هایى بران بر سلطان حمله‌ور آمده، جان او را ستانند و بدین سان کابوس سلطان به حقیقت پیوست. 

احمدی نژاد : شبان زیرک
با برکشاندن احمدی نژاد در انتخابات 84، علی خامنه ای آسوده از اینکه نظامی یک پارچه را تحت قدرت خود به فرمان دارد، چنان در وصف احمدی نژاد سنگ تمام گذاشت که او را «رییس جمهور دانشمند» توصیف کرد.
رییس جمهور دانشمند! ،اما، بی مایه تر از آن بود که بتواند نظام کشور را انتظام دهد. هرچه او بی مایه تر بود، رهبر بر تمجید او می افزود تا آنجا که دولت او را «بهتربن دولت از مشروطه تاکنون» دانست. ( مراجعه شود به مقاله ای از نویسنده با عنوان: بهترین دولت از مشروطه تاکنون)
نتیجه آن شد که علی لاریجانی اوضاع وخیم اقتصادی کشور را نتیجه اتخاذ «روش های رابین هودی» احمدی نژاد دانسته که سهم تحریم های فلج کننده غرب و سازمان ملل در آن فقط 20 درصد است. (گاهي غربي ها در موضوع تحريم ها خيلي رجز مي خوانند كه ديديد ايران را تحريم كرديم و چه شرايط اقتصادي در داخل ايران پيش آمد؟ ولي واقعيت اين است كه بخش كمي از مشكلات اقتصادي ما مربوط به تحريم هاست و مشكلات اقتصادي ما از ساز و كارهاي دروني نشات مي گيرد...80 درصد مسائل و مشكلات اقتصادي ما مربوط به سيستم مديريتي است و اتفاقاً موضوع اشتباهي كه غربي ها تصور مي كنند، اين است كه به خاطر تحريم ها توانستند اقتصاد ما را متلاطم كنند.)-12 مهر 91-
چنین صراحت لهجه ای از سوی علی لاریجانی، پرده از این واقعیت بر می دارد که  دیگر زمان آن فرا رسیده برای پاسخ به افکار عمومی از درون حاکمیت یکی را قربانی کرد. این قربانی کسی نیست جز احمدی نژاد که جرأت کرده بود تا در ماجرای ابقای حیدر مصلحی در برابر رهبر بایستد. همان زمان کیهان با این شعر به احمدی نژاد گوشزد کرده بود که
نازنینی تو ولی در حد خویش ....اله اله پا منه زندازه بیش
چنین شد که رفتار حاکمیت با احمدی نژاد در آخرین سفرش به نیویورک متفاوت شد. ساعاتی پیش از نطق او در مجمع عمومی، علی اکبر جوانفکر (مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد و مغز کارزار تبلیغاتی او) به جرم انتشار «مطالب خلاف موازین اسلامی و عفت عمومی» دستگیر شد تا «گروگانگیری از دولت» شکل عملی به خود گیرد. بدین ترتیب، توپ در زمین احمدی نژاد افتاد که گفته بود «کابینه خط قرمز» اوست. (از نظر ما مجموعه این حرکت یک کار سیاسی است برای فشار به دولت... در واقع کابینه خط قرمزی است. اگر بخواهند به آنجا دست اندازی کنند، من باید وظایف قانونی خود را انجام دهم...مسائل را با مردم در میان بگذارم... این حتما به کشور آسیب خواهد زد)-9 تیر90-

ابزار احمدی نژاد در بازی قدرت: گروگانگیری از رهبر
به ادعای حاکمیت، احمدی نژاد با احراز 63 درصد آرا و 25 میلیون رأی، منتخب آخرین انتخابات باشکوه! ریاست جمهوری است.  رهبر فرزانه! نیز در مخالفت با معترضانی که انتخابات را تقلبی می دانستند، از هر ابزاری برای سرکوب استفاده کرد.
بنابر این به اذعان حاکمیت، احمدی نژاد رییس جمهوری محبوب و مورد حمایت قاطبه مردم از یک سو و شخص رهبر از سوی دیگر است. احمدی نژاد، از این رو، در انبان خود دو برگ برنده می بیند: پشتوانه 63 درصدی مردم  و حمایت رهبر. او نیک واقف است که حیثیت رهبر و نظامش، اینک گروگان اوست. اگر قرار باشد مشکلات متراکم کشور همه بر سر احمدی نژاد خراب شود، او اجازه نخواهد داد که «تنها قربانی» این صحنه آرایی باشد.
احمدی نژاد، آستانه تحمل خود را عدم تعرض به کابینه دانسته و از آن به خط قرمز تعبیر کرده است. حال که با دستگیری جوانفکر، مخالفان او از این خط قرمز عبور کرده اند، عملا از او گروگان گرفته اند.
در چنین وضعیتی آرایش جناح های متعارض در درون حاکمیت شکل جدیدی به خود گرفته است: گروگانگیری در برابر گروگانگیری.

نامه نگاری احمد نژاد با صادق لاریجانی
نمونه ای از ده ها نامه نگاری دو طیف متعارض حاکمیت، نامه اخیر احمدی نژاد به رییس قوه قضائیه است. ماجرا از آن جا آغاز شد که رییس دولت با اتکا به حقوق خود، خواستار سرکشی از زندان ها شد تا بدین وسیله به عقبه حامیان خود دلگرمی دهد که در حمایت از یارانش(از جمله جوانفکر) از هیچ اقدامی کوتاهی نخواهد کرد.
سازمان زندان ها از جمله سازمان های زیرمجموعه قوه قضائیه است که ریاست آن به حکم مستقیم رهبر منتصب می شود. در 8 سال ریاست خود، احمدی نژاد نه تنها به وضعیت زندان ها (از جمله کهریزک) سرکشی نکرد، که از آن بالاتر منکر هرگونه زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی بود. اما اینک از نظر او، علی اکبر جوانفکر یک «زندانی سیاسی» است که از کابینه گروگان گرفته شده است.
نوبت به اقدام احمدی نژاد که رسید تاکتیک او علنی کردن ماجرایی است که در نهایت حیثیت رهبری را نشانه گرفته است. چنانچه از متن مکاتبات دانسته می شود، استراتژی صادق لاریجانی محرمانه نگه داشتن مکاتبات و تاکتیک احمدی نژاد علنی کردن آنان بود. چنین شد که احمدی نژاد نامه «خیلی محرمانه» صادق لاریجانی را به بهانه دفاع از حقوق ملت آشکار ساخت. احمدی نژاد خطاب به صادق لاریجانی نوشت: « پاسخ مورخه ۳۰/۷/۹۱ جنابعالی که با مُهرˈخیلی محرمانهˈ ارسال گردید واصل و موجب تشدید نگرانی اینجانب از نحوه اجرای اصول متعدد قانون اساسی از سوی ریاست محترم قوه قضائیه گردید. از آنجا که این مکاتبات مربوط به حقوق اساسی ملت است ضرورتی به محرمانه بودن ندارد».
چه دلیلی بالاتر از این که او به منظور هزینه ساز بودن حذفش برای حاکمیت ، تاکتیک خود را بر علنی کردن حمله به نهاد انتصابی رهبر (قوه قضائیه) قرار داده و می نویسد: « اینجانب بر اساس وظیفه قانونی، بررسی نحوه اجرای اصول قانون اساسی در آن قوه از جمله نحوه دادرسی را در برنامه کاری خود داشته‌ام. از "سال ۸۸ " چندین بار با جنابعالی مکاتبه و مواردی از قانون اساسی را تذکر داده‌ام لیکن از علنی کردن آن‌ها خودداری نموده‌ام».
نکته مهم این افشاگری، دست گذاشتن احمدی نژاد بر تذکرات خود به قوه قضائیه برای حسن اجرای آئین دادرسی از «سال 88» است. معنای تلویحی این سخن این است که احمدی نژاد می خواهد این باور را به عموم تلقین کند که او خود نیز به اجرای درست دادرسی در حق معترضان 88 اعتقاد ندارد. وی در ادامه، حیثیت قوه قضائیه را چنان لجنمال می کند که می پرسد « مگر بناست قوه قضائیه و یا زندان اوین در انتخابات آتی نقشی ایفا نمایند؟».
احمدی نژاد در این نامه، خود را در جایگاه مدافع مردم بی پناه و مظلوم نشانده می پرسد: « در حالی که جنابعالی به آسانی به رئیس جمهوری که نماینده ملت و مجری قانون اساسی است اتهام می‌زنید آیا می‌توان برای آحاد مردم که پشتیبان خاصی جز خداوند ندارند امنیت قضایی متصور بود؟»
 وی پرونده دستگاه قضا را تا آنجا پر ابهام ترسیم می کند که می نویسد :« به اعتقاد بسیاری از علما وظیفه قطعی و لاینفک حکومت قضاوت است. متاسفانه گزارش مستند و دقیقی از انجام این وظایف قوه قضائیه در دسترس نیست».

گروگانگیری در برابر گروگانگیری
صادق لاریجانی نامه خود را با انگشت نهادن بر توصیه های رهبری برای حفظ آرامش آغاز می کند یعنی دقیقا همان تاکتیکی که احمدی نژاد موفقیت خود را در برهم زدن آن می داند. صادق لاریجانی آنگاه با «غیرمنطقی و غیر قانونی» خواندن اظهارات احمدی نژاد می نویسد «مدّت مدیدی است که در مقابل حملات غیرمنطقی و غیرقانونی و نسبت‌های خلاف واقع شما به قوه قضائیه و مسئولان آن، سکوت اختیار کرده‌ام. مبنای این سکوت رعایت مصالح نظام و تبعیّت از فرامین مقام معظم رهبری در عدم تقابل مسئولان و خصوصاً سران قواست. لذا پاسخ نامه اوّل را به صورت «خیلی محرمانه» ارسال داشتم تا این مصلحت اهم را رعایت کرده باشم. متأسفانه شما به «بهانه حقوق اساسی ملت» نامه دومتان را نیز رسانه‌ای کرده‌اید که علاوه بر سخنان نادرست، نسبت‌های ناروا و خلاف واقع بسیاری در آن مطرح کرده‌اید».
لاریجانی به خوبی از نیتی که احمدی نژاد را واداشته پرده دری کند، واقف است. او می پرسد که «جناب رئیس‌جمهور؛ آیا واقعاً دغدغه شما، صیانت از حقوق اساسی مردم است؟» که اگر چنین باشد «مشفقانه عرض می‌کنم در شرایط خطیری قرار داریم، دغدغه‌ها و مشکلات مردم ایجاب می‌کند که همه با حسن ظن و اعتماد به یکدیگر کمک کرده و راهکاری برای رفع نگرانی‌ها و عبور از تحریم و گرانی‌ها بیابیم».
این دقیقاً همان چیزی است که احمدی نژاد مایل است بفهماند و آن اینکه کشور در وضع خطیری قرار گرفته و اگر قرار است برای برونرفت از این وضع  خطیر او تنها قربانی باشد، پذبرفتنی نیست. احمدی نژاد، این آمادگی را نشان داده است که گروگان خود (رهبر) را نیز به قربانگاه خواهد برد.