سفر محمد مرسی رییس جمهور مصر به ایران قطعی شده است.
دعوت برای این سفر که به مناسبت شانزدهمین اجلاس سران عدم تعهد صورت می پذیرد اگر
در زمان حسنی مبارک بود بعید بتوان تصور کرد که مورد قبول مبارک قرار می گرفت. در
ادبیات سیاسی پس از انقلاب اسلامی، حسنی نامبارک فرعون مصر و نوکر امریکا (به گفته
خامنه ای) نام گرفته بود. چنین ادبیاتی که حاکی از تنش عمیق میان جمهوری اسلامی و
مصر بود، نه میل و رغبتی برای دعوت کنننده می گذاشت و نه میل و رغبتی در دعوت شده
که به بهانه اجلاس سران عدم تعهد، رییس جمهور مصر از تهران بازدید کند.
اما، اینک که مرسی رییس جمهور مصر ( کشوری که ریاست عدم تعهد را برعهده دارد) سفر "دو
روزه ای" را به تهران پذیرفته، آیا این سفر یک سفری عادی است؟
اگر مرسی به تهران نمی رفت:
اگر مرسی این
سفر را نمی پذیرفت و به فرض آن که نخست وزیر خود را روانه می کرد، بی تردید "آواری
بس بزرگ" بر سر جمهوری اسلامی فرو می ریخت زیرا:
1- رییس کنونی عدم تعهد از
حضور برای تسلیم ریاست سازمان به رییس جدید ( ایران) امتناع کرده بود. در چنین
فرضی تنش در جنبش عدم تعهد بالا می گرفت.
2- یک رهبر اسلامگرا از گام
نهادن در جمهوری "اسلامی" خودداری کرده بود.
3- رییس جمهوری برآمده از
انقلاب اخیر مصر که جمهوری اسلامی متوهمانه آن را نه «بهار عربی» که «بیداری
اسلامی» ملهم از انقلاب اسلامی 57 می داند، از حضور در جمهوری اسلامی که خود را
مادر انقلاب های منطقه می داند خودداری کرده بود.
موانع سفر:
گو اینکه محمد مرسی برای حسن انجام وظایف خود،
پذیرفته با حضور در تهران ریاست عدم تعهد را واگذار کند اما موانع عدیده ای در پیش
پای او انجام این سفر را به غایت دشوار می سازد. این موانع عبارتند از:
1- فقدان روابط دیپلماتیک: سفر مرسی به ایران در حالی انجام می شود که تهران و قاهره
فاقد روابط دیپلماتیک هستند. در فقدان روابط دیپلماتیک (به زبان عامیانه قهر)، بنا
به ضرورت گاه دو کشور روزنه ای برای رد و بدل کردن پیام ها ایجاد می کنند که اصطلاحاً
«دفتر حفاظت منافع» نام دارد. گشایش چنین روزنه ای نشان از تنش میان دو کشور در
عین ضرورت گفتگو دارد.
صرف نظر از مصر در حال حاضر جمهوری اسلامی چنین سطحی
از تنش را ( که منجربه کاهش روابط دیپلماتیک از سفارت به دفتر حفاظت منافع شده)
فقط با دو کشور امریکا ( از سه دهه پیش) و انگلیس (از چند ماه پیش) دارد. بدین
ترتیب مصر، امریکا و انگلیس تنها سه کشوری هستند که مناسبات و روابط دیپلماتیک
جمهوری اسلامی با آنان در سطح دفتر حفاظت منافع است.
نکته بسیار مهم این است که اگر مرسی از فرصت پیش آمده
( اجلاس عدم تعهد در تهران) به دنبال ترمیم
روابط سیاسی با تهران بود، عرف دیپلماتیک چنین اقتضا می کرد که دو کشور پیش از سفر
به تجدید روابط، افتتاح سفارت خانه و تبادل سفیر مباردت می کردند که چنین نشده
است.
2- اسلام سیاسی از نوع سلفی
نه از نوع شیعی: با توجه به خاستگاه فکری
محمد مرسی (اخوان المسلیمن) می دانیم که این جریان فکری نوعی اسلام سیاسی اما از
نوع سلفی آن را نمایندگی می کند. چنین جریان فکری- سیاسی از زمین تا آسمان با
جریان اسلام سیاسی شیعی که آیت الله خمینی بنا به اصل «ولایت مطلقه فقیه» جمهوری
اسلامی را بر آن بنا نهاد، تفاوت دارد.
تردیدی نباید داشت که محمد مرسی به عنوان کسی که
آبشخور فکری او از چنان جریان فکری گسترده ای نشأت گرفته، هرگز حاضر نیست به دلیل
سفر کاری (تسلیم ریاست عدم تعهد به ایران) این تلقی ایجاد شود که قرابتی میان
اندیشه های سیاسی او و میراث اندیشه سیاسی آیت الله خمینی وجود دارد همچنانکه
عربستان سعودی نیز به رغم روابط دیپلماتیک با تهران همواره بر مرزبندی خود از
تفسیر اسلام وهابی با اسلام شیعی تاکید دارد.
3- بهار عربی از تونس و نه
بیداری اسلامی از ایران:
بهار عربی که از تونس وزیدن گرفت، در اولین منزل خود تنها در 18 روز طومار حکومت
33 ساله مبارک را درنوردید. مضحک ترین فکاهی در مصر این است که کسی انقلاب آنان را
الهام گرفته از انقلاب اسلامی 57 که مدعای علی خامنه ای است، بدانند. ( مراجعه شود
به مقاله ای از نویسنده با عنوان "پاسخ دندان شکن هیات مصری در تهران به
احمدی نژاد" )
بدیهی است مرسی قویاً اجتناب خواهد داشت که چنین سخن ناروایی
به انقلاب مصر انتساب داده شود. همچنان که پیش ازاین نیز اخوان المسلمین مصر اعلام
کرده بود "انقلاب مصر را نه اسلامی بلکه متعلق به همه گروه ها از جمله
مسلمانان و مسیحیان و همه گروه ها" می داند.
4- مخالفت اصولی با رژیم بشار
اسد متحد جمهوری اسلامی:
محمد مرسی در شرایطی به تهران گام خواهد
گذاشت که ریاست جمهوری او مرهون دو جریان مهم است: اخوان المسلمین (جریان فکری)،
انقلاب مصر ملهم از بهار عربی(جریان سیاسی)
از قضا هر دو این جریان ها در سوریه به دست حافظ اسد
و بشار اسد به فجیع ترین شکل ممکن سرکوب شده اند. حافظ اسد اخوانی های شهر حماه را
در سال 1982 و بشار اسد نیزبه مدت 18 ماه
انقلاب سوریه را که پیش تر در تونس و مصر و لیبی و یمن به ثمر نشسته، سرکوب
کرده است.
بدیهی است مرسی با چنان خاستگاهی برآمده از اندیشه
اخوان و بهار عربی سرسازگاری با جنایات اسد نداشته باشد. چه دلیلی روشن تر از
اینکه مصر به عنوان رییس اتحادیه عرب و عضو موثر سازمان کنفرانس اسلامی، موجبات
تعلیق عضویت سوریه در این دو سازمان را فراهم آورده و به قطعنامه محکومیت سوریه در
مجمع عمومی نیز رای مثبت داده است؟
سفر رییس جمهور مصر به تهران در حالی است که وی از
حمایت جانانه جمهوری اسلامی از جنایات اسد آگاه است. بدیهی است پیام مرسی برای
رهبران جمهوری اسلامی جز محکومیت اسد توسط اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی و
مجمع عمومی نخواهد بود.
مزایای سفر به تهران:
سفر رییس جمهور مصر به تهران اگرچه با موانع مهمی مواجه
است، از یک مزیت بالقوه مهم نیز برخوردار است. مرسی به عنوان یک رهبر اسلامگرا
هرگز نخواهد توانست شریک مطمئنی همچون حسنی مبارک برای اسرائیل باشد. آینده نشان
خواهد داد که کسی با کاراکترها سیاسی- فکری محمد مرسی آیا هرگز حاضر است به تل
آویو سفر کند یا رهبران تل آویو را به حضور بپذیرد؟
این در حالی است که او خود را به کلیه پیمان های
مصراز جمله پیمان صلح کمپ دیوید متعهد دانسته است. پر واضح است که اسرائیل و
همپیمانان او در حال ارزیابی رهبر جدید مصر هستند؛ رهبری که از پایگاه اجتماعی
قالب توجهی در میان مصریان اولا و از حمایت کشورهای عربی ثروتمندی مثل عربستان و
قطر ثانیاً برخوردار است.
سفر محمد مرسی به تهران در حالی که او وارث سه دهه
تنش میان تهران- قاهره است و کشورش با تهران بنا به خواست آیت الله خمینی در وضعیت
قطع رابطه سیاسی است اگر سیگنالی دال بر امکان تجدید رابطه با جمهوری اسلامی است،
در عین حال نیز سیگنالی است به طرف اسرائیلی و متحدانش که مبادا او را وادار کنند
با رژیمی که خواستار محو اسرائیل از نقشه جهان است، همسو شود.
نتیجه:
خاورمیانه اینک به معادله ای چند مجهولی تبدیل شده
است. حال که حسنی نامبارک و نوکر امریکا( تعابیر از علی خامنه ای است) ساقط شده و یک
رییس جمهوری اسلامگرا در قدرت است، جمهوری اسلامی تمنای تجدید رابطه با مصر را بیش
از پیش در سر می پروراند. اما مگر جمهوری اسلامی از رابطه با دولت اسلامگرای ترکیه
که سال ها نرد عشق با هم باختند، چه بهره ای برده که بخواهد با رهبر اسلامگرای مصر
ببرد آن هم در شرایطی که
1- سفر مرسی بدون ترمیم
مناسبات سیاسی تهران – قاهره و ارتقا سطح روابط دیپلماتیک انجام می شود.
2- مرسی شدیداً از نقش حمایتگر
جمهوری اسلامی نسبت به جنایات بشار اسد، جانب انتقادهای تندی را به پشتیبانی
اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی و مجمع عمومی دارد.
3- مرسی به نمایندگی از جریان
سنی سلفی، شدیداً نسبت به گسترش تفکر شیعه سیاسی از نوع جمهوری اسلامی موضع متصلب
و غیر قابل انعطاف دارد.
4- مرسی از مصادره بهار عربی
با عنوان مجعولی به نام "بیداری
اسلامی" که رهبری آن در دست علی خامنه ای «ولی امر مسلمین جهان» باشد، مخالفت
خواهد کرد.
اما به رغم این همه ناهمسویی بین او و رهبران جمهوری
اسلامی، بزرگترین مزیت جمهوری اسلامی برای محمد مرسی این است که برای گریز از فشار
اسرائیل و متحدانش، اندک باب مراوده ای را با دشمن اسرائیل بگشاید که این فرصت را «شانزدهمین
اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران» برای او فراهم ساخته است. اینکه سفر محمد مرسی
فقط "دو روز" یعنی روزهای اجلاس اعلام شده، تلویحاً بر بسیاری ناگفته ها
دلالت دارد.
به طور خلاصه، نزدیکی مرسی به تهران در گرو دست شستن
جمهوری اسلامی از بشار اسد است همچنانکه دیگر شرط او با تهران این خواهد بود که جمهوری
اسلامی چماق کمپ دیوید را بر سر او نکوبد آن چنان که سه دهه بر سر مبارک و سادات
کوفت.
آیا جمهوری اسلامی در عطش نزدیکی به مصر و دلجویی از
میهمانی که سه دهه منتظر قدومش بود، حاضر
به دست شستن از بشار اسد از یک سو و پایین آوردن چماق کمپ دیوید از سوی دیگر است؟
حسین علیزاده – 2012 /8/20
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر