جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ دی ۱۸, دوشنبه

مقایسه ای بین راهپیمایی سکوت و خیزش های اخیر

شورش گرسنگان ماهیتی متفاوت از هر جنبش مدنی دارد. در 88 مردم می پرسیدند "رأی من کو؟" اما، از 96 به بعد می پرسند "نان من کو؟" برای شکم گرسنه و اقتصاد فلج چه راهی است جز اصلاح یا سرکوب. اینک توپ در زمین خامنه ای است که میان اصلاح ریشه ای یا سرکوب گسترده یکی را انتخاب کند.

Image result for ‫راهپیمایی سکوت 25 خرداد‬‎




مقایسه ای بین راهپیمایی سکوت و خیزش های اخیر

سال 2018 در حالی فرا رسید که خیرش های متعدد گوشه گوشه ایران را فرا گرفت تا آنجا که بالغ بر 80 شهر دستخوش این خیزش شدند. به رغم این تکثر، انبوه تظاهرکنندگان هرگز به راهپیمایی میلیونی 25 خرداد 88 نرسید. مقایسه ای بین آنچه به تازگی رخ داد و آنچه در سال 88 اتفاق افتاد، درک درستی از ماهیت این رخداد اجتماعی به ما می دهد. افزون بر این، خیزش 96 ژرفای  خطای استراتژیک حاکمیت جمهوری اسلامی را نمایان می سازد که جنبش سبز را سرکوب کرد تا امروز گرفتار خیزش های کور شود.
در 25 خرداد 88 جهان چنان نظم و انتظام یک دستی را در معترضان دید که جمعیتی بالغ بر سه میلیون نفر در پایتخب بدون آنکه شعاری بر زبان آوردند، نمایشی بی سابقه از یک راهپیمایی سراسر آرام را به نمایش گذاشتند؛ نمایشی که طی آن نه کلامی بر سر زبان این میلیون ها انسان رانده شد و نه خونی از دماغ یک نفر ریخته. (بعد از ظهر آن روز در گوشه کنار شهر و نه در متن راهپیمایی درگیرهایی رخ داد که منجر به کشته شدن چند نفر شد).
طول این راهپیمایی به گونه ای بود که یک سرش در میدان آزادی و سر دیگرش در میدان فردوسی بود. این خود گواهی است که چند میلیون نفر به فرمان یک نفر گوش به فرمان بودند.
مطالبه مردم در آن روز رأی دزیده شده شان بود. اما، امروز مردم درد نان دارند. آن روز یک مطالبه سیاسی مطرح بود. امروز یک مطالبه بیشتر اقتصادی. مطالبه آن روز را رهبرانی (موسوی و کروبی) بود . خیزش امروز را هیچ فرماندهی نیست. آن روز اطاعت محض از دو لیدر بر آمده از درون نظام و دلداده در گرو جمهوری اسلامی بود. اما، امروز لیدرهایی از خارج از کشور (مانند رضا پهلوی و مریم رجوی) هر یک در رقابتی پنهان با دیگری خواستار مطالبه بیشتر این خیزش ها تا سرنگونی نظام هستند.
روشن است چه فاصله بسیاری است میان آنکه به دنیال رأی دزدیده خود در درون حاکمیت بود و آنکه اینک خواستار سرنگونی نظام است. اما، آیا خامنه ای این تفاوت معنی دار را بین آنچه در 88 رخ داد و آنچه اینک رخ می دهد، می فهمد؟
در آن راهپیمایی خاتمی و کروبی و موسوی حضور یافتند و از جمله بر پلاکاردها نوشته شده "شعار ما یک کلام، نخست وزیر امام". اما امروز برخی شعار های عبارتند از "رضا شاه روحت شاد". به رغم آنکه جنبش سبز در بستر نظام جمهوری اسلامی بود، اما خامنه ای آن را "هتک حرمت" نظام نامید. اینک او رویداد 96 چه می تواند بنامد؟
در 88 یک توصیه و یک جمله خشونت گرا از رهبران سبز به مردم تزریق نشد که هیچ؛ همواره بر خشونت پرهیز بودن جنبش سبز تاکید می شد. به رغم این، آیت الله خامنه ای ریشه های جنبش سبز را به امریکا و "انگلیس خبیث" پیوند زد.اما، اینک تولد خیزش 96 از همان روز نخست با خشونت گرایی آغاز شده و هرچه بیشتر می گذرد بر شدت خشونت ها افزوده می شود. با وجود این، باز هم تلاش هایی صورت می گیرد که این خیزش را به خارج نسبت دهند همچنان که مذبوحانه جنبش 88 را به خارج از کشور نسبت دادند و برای آن فیلم "قلاده های طلا" را ساختند.

اگر جنبش سبز سرکوب نمی شد
به شرحی که می دانیم جنبش سبز راه خود را در درون حاکمیت جمهوری اسلامی می جست. چه نشانی بهتر از این که اینک پس از 7 سال از آن رویداد هم میرحسین موسوی و هم کروبی در رأی دادن در انتخابات 96 مشارکت جستند. این خود گواهی است که آنان هنوز دلداده در گرو این نظام هستند. آنان نشان داده اند که رفتارشان (برخلاف احمدی نژاد) ساختارشکنانه نبوده و نیست.
به رغم همه این شواهد، جنبش سبز به شدیدترین وجه سرکوب شد. حال فرض را بر این بگیریم که آن جنبش سرکوب نشده بود، آیا گشایش ها برای حال زار اقتصاد کشور از همان سال آغاز نمی شد؟ آیا جمهوری اسلامی امروز چنین غلیان خشم مردم گرسنه را می دید؟
آنچه امروز شاهد آنیم چیزی نیست جز دستپخت آیت الله خامنه ای. او مسئول تمامی این ویرانی هاست که بر مردم رفته است. روزی که محمود بهمنی رییس وقت بانک مرکزی در اوج تحریم ها گفته بود که "شرایط کشور در شرایط شعب ابی طالب (اشاره به وضع وخیم اقتصادی) است" مگر این خامنه ای نبود که بلافاصله نهیب برآورد که "خیر. ما در شرایط بدر و خیبیرم".
اما، هم او هنگامی که تحریم های فلج کننده، کشتی اقتصاد کشور را به گل نشاند حاضر شد که در برابر "شیطان بزرگ" دست به "نرمش قهرمانانه" بزند. هنوز از برجام کمر راست نکرده و سوریه به سامان نرسیده، در یمن ورود کرده است. مگر جز این است که جنگ همیشه و همه جا هزینه بر است. آیا غیر از این است که باید از حلقوم مردم گرسنه بزنند تا به جنگ در یمن و سوریه و عراق بپردازند.
می گفتند اگر در سوریه نجنگیم باید با داعش در مرزهای مان بجنگیم. حال چه پاسخ دارند که باید با مردم گرسنه و به جان آمده خودشان در گوشه گوشه شهرهای کشور رو در رو شوند.
از خیزش محدود 78 در تهران تا 88 خامنه ای 10 سال وقت داشت که به اصلاح امور بپردازد. اما چنین نکرد. از 88 تا 96 نیز او باز فرصت داشت به اصلاح امور بپردازد ولی نکرد. شعار های پوچ و تهی درباره اقتصاد مقاومتی سر داد و به دنبال تنش زدایی با جهان نرفت تا راه تنفس برای اقتصاد ایران باز شود. برجام را "خسارت محض" خواند و راه را بر "تعامل سازنده" بست. نمونه بارزش را در تنش موجود با دولت های عربی می توان دید. آیا برآیند این همه تنش در داخل (مانند سرکوب جنبش سبز) و در خارج (مانند تنش با منطقه و جهان) چیزی جز شورش گرسنگان می تواند باشد؟
شورش گرسنگان ماهیتی متفاوت از هر جنبش مدنی دارد. در 88 مردم می پرسیدند "رأی من کو؟" اما، از 96 به بعد می پرسند "نان من کو؟" برای شکم گرسنه و اقتصاد فلج چه راهی است جز اصلاح یا سرکوب. اینک توپ در زمین خامنه ای است که میان اصلاح ریشه ای یا سرکوب گسترده یکی را انتخاب کند.
اگر خامنه ای راه دوم را برگزید نوشته سردار پاسدار حسین علایی را در ماجرا سقوط قذافی از یاد نبرد. علایی نوشت: " شیوه غلط برخورد قذافی در آرام سازی اعتراضات مردمی، بهترین بهانه را به آمریکا و ناتو داد که با استفاده از شورای امنیت سازمان ملل از این فرصت برای نابودی یکی [قذافی] از مخالفین سنتی خود استفاده کنند." سناریوی که امریکا و متحدان غربی اش برای فروپاشی حکومت قذافی به کار بستند عیناٌ در مورد جمهوری اسلامی نیز متصور است.


http://zeitoons.com/43067

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر