سردار علایی پس از شرح
چرایی و چگونگی سقوط شاه با به کار بردن عبارتی که خامنه ای به کار بسته بود، می
نویسد احتمالا شاه پس از خروجش از کشور از خود پرسیده که:«اگر به مردم معترض اجازه
راهپیمایی مسالمتآمیز را میدادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی
نمیکردم، مسئله خاتمه نمییافت؟... آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در
خانههایشان ...باب گفتوگو با آنها را باز میکردم، کار به فرار من از کشور میانجامید؟...
اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجیها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها
توهین نمیکردم حالا خودم مجبور بودم به خارجیها پناه ببرم؟»
بازخوانی سقوط قذافی و محمدرضا شاه از زبان سردار حسین علایی
«شیوه غلط برخورد قذافی در آرام سازی اعتراضات مردمی، بهترین بهانه را به آمریکا
و ناتو داد که با استفاده از شورای امنیت سازمان ملل از این فرصت برای نابودی یکی
از مخالفین سنتی خود استفاده کنند.»
این سخن دقیق ارزیابی یکی از بلندپایهترین اعضای پیشین سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی یعنی حسین علائی، فرمانده پیشین نیروی دریایی سپاه و رئیس پیشین ستاد مشترک
سپاه است. او این تحلیل را در ۳۰ دی ۱۳۹۱ یعنی به فاصله دو روز از کشتهشدن معمر
قذافی به رشته تحریر درآورده بود.
علایی به رغم مقام رفیعش در مدارج نظامی از نادر فرماندهان ارشد سپاه پاسداران
است که صاحب فکر و قلم در حوزه روابط بین الملل است. ناگزیر باید انگیزه ای مهم
این فرمانده عالیرتبه سپاه را برانگیخته باشد که در چنین فاصله کوتاهی از سرنوشت
شوم قدافی دست به تحریر «چرایی و چگونگی سرنگونی قذافی» زده باشد.
شرح آنچه که علایی به قلم توانایش به تصویر کشیده علت قتل فجیع رهبری است که «با ساده زیستی حکومت خود را شروع کرده بود»،
خود را «رهبر انقلاب اسلامی جهانی» می نامید ولی به «دست مردمانش» به خفت بارترین
طرز ممکن کشته شد. این در حالی بود که در دوران رهبری اش «تحصیلات رایگان را در
کشور به راه انداخت و توانست در دوران زمامداری خود ۲۵ درصد از واجدین شرایط جمعیت
شش و نیم میلیونی لیبی را به سطح تحصیلات عالیه برساند... در حکومت
او درآمد سرانه نزدیک به ۱۰ هزار دلار بود.»
اما، چرا قذافی به دست همان مردمی که گمان داشت بهترین کشور را برایشان ساخته
به فجیع ترین وضع کشته و کشورش اینک عملا چند پاره شده است؟ شاید کمتر کسی بتواند
باور کند کشور امن لیبی در دوران قذافی اینک به یکی از پایگاه های داعش تبدیل شده
و در این کشور اینک برده فروشی امری عادی شده است.
در پاسخ به پرسش بالا، سردار علایی به طرز «معناداری» نور بر علل فروپاشی
حکومت قذافی می تاباند. او می نویسد: « سرهنگ معمر
قذافی داعیة مبارزه با استعمار جهانی را داشت و با این بهانه عملا تمام آزادیهای
سیاسی و اجتماعی را از ملت لیبی سلب نمود و یک سیستم بستة حکومتی را ایجاد کرد.
مشخص است که سیستمهای سیاسی بسته نسبت به سیستمهای باز اشتباه بیشتری میکنند زیرا
مقامات دولتی در این نوع سیستمها در فضایی محدود و بسته تصمیم میگیرند و همة
فعالیتها و اقدامات آنها با مجوز شخص اول مملکت انجام میشود.»
او می افزاید « قذافی از درآمد هنگفت نفت یک نیروی نظامی پرخرج
و تعداد زیادی نهاد امنیتی سرکوبگر ایجاد کرد...در دوران حکمرانی خود تمام آزادیهای
سیاسی را از مردم گرفته بود و در این کشور هیچ حزب و رسانة مستقلی وجود نداشت...قذافی
به اسلام تظاهر میکرد ولی مردم باید به اسلام، آن گونه که او تفسیر میکرد گردن مینهادند.»
علایی می افزاید در حالی که در لیبی نرخ بیکاری به ۳۰ درصد رسیده بود قذافی در
راه مخالفت شدید با عربستان به دنبال یافتن جای پایی در فرامرزهای لیبی بود. اما،
در پی تحریمهایی که از ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۰ از سوی سازمان ملل بر لیبی وضع شد «در نهایت
قذافی در نابود سازی تأسیسات هستهای خود با آمریکا همکاری کرد و با امضای پروتکل
الحاقی موجب شد تا روابط لیبی با آمریکا و غرب عادی شود».
اما، دست کشیدن او از جاهطلبی هستهای و آغاز دوستی با غرب پایان خوشی را برای
او رقم نزد. با بهار عربی در تونس و مصر که منتهی به سقوط بن علی (پس ۲۴ سال
حکومت) و سقوط حسنی مبارک (پس از ۲۰ سال حکومت) شد، نوبت به قذافی رسید که برای ۴۲
سال حکومت بلامنازع را در دست داشت. با اوجگیری قیام در لیبی، وی مردم به پاخاسته
ی خود را مشتی «موش صحرایی» خواند و «تجمعات مردم بلافاصله از سوی نیروهای امنیتی
و نظامی سرکوب شد». در این فراز سردار حسین علایی به زیبایی علت سقوط قذافی را چنین تبیین می کند
که «قذافی فراموش کرده بود که سیاست و قدرت از معنای قدیمی و تاریخی استبدادی آن فاصله
گرفته و به مفهوم جدید "قانون"،"نظام حقوقی" و "مسئولیت"
تبدیل شده است.»
در حالی که گویا علایی ترسیمی روشن نه از یک دیکتاتور بلکه هر دیکتاتوری به
دست می دهد شرح سقوط قذافی را چنین می نویسد که «وی خود را رهبر مادام العمر
انقلاب میدانست...ساختارهای حکومتی به گونه ای طراحی شده بود که موجب عدم امکان
تغییر رهبر انقلاب به دست مردم میشد... در عین حال قذافی از اطرافیان خود به طور
مرتب تعریف و تمجید میشنید و به عنوان رهبری حکیم [بخوانید فرزانه] معرفی میشد...
این در حالی بود که او از شناسایی و فهم مطالبات واقعی مردم خود عاجز بود. او در
مراحل نخست مواجهه با اعتراضات و تظاهرات پرشمار مردمی به جای تن دادن به خواستههای
مردم،راهکار اتکا به زور و بازداشتهای گسترده و نقض فاحش حقوق بشر را برگزید.»
سرانجام سردار علایی پایان قذافی را چنین ترسیم می کند که «برخورد غلط قذافی با
اعتراضات مردمی، بهترین بهانه را به آمریکا و پیمان ناتو داد که بتوانند با
استفاده از ظرفیت حقوقی شورای امنیت سازمان ملل از این فرصت طلایی برای نابودی یکی
از مخالفین سنتی خود و نیز گسترش حضور نظامی شان در شمال آفریقا و تقویت نیروهایشان
در حوزة دریای مدیترانه و تسلط بر چاههای نفت لیبی استفاده کنند.»
شرح سقوط شاه
حسین علایی در ۱۹ دی ۱۳۹۰ ( یک سال پیش از سقوط قذافی) مقالهای از خود به یادگار
گذاشت که کسی را باور آن نمی رفت. او نه شرح سقوط شاه بلکه شرح سقوط نظامی را ترسیم
می کند که اگر تدبیری اندیشیده نشود بر آن همان خواهد رفت که بر شاه رفت.
علایی در یادداشت خود که به مناسبت قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ به تحریر درآورد چنان
اشارات واضحی را به کار بست که بر بسیاری این باور حاصل آمد که او در صدد مقایسه
رفتار علی خامنهای با محمدرضا پهلوی بر آمده است. این تلقی باعت شد که به منزل
مسکونی او یورش برده شود و برخی قصد جان او را کنند.
علایی شرح سقوط شاه را چنین اغاز می کند: « روز ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ سر آغاز قیامی
مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند... بهانه
آن را خود حکومت فراهم کرد... حکومت شاه به بهانه نداشتن مجوز برای راهپیمایی به
طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد... هرچه بر کشتههای خیابانی و بازداشت
مردم و تعداد زندانیان سیاسی افزوده میشد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته میشد»
.سردار علایی پس از شرح چرایی و چگونگی سقوط شاه با به کار بردن عبارتی که
خامنه ای به کار بسته بود، می نویسد احتمالا شاه پس از خروجش از کشور از خود
پرسیده که:«اگر به مردم معترض اجازه راهپیمایی مسالمتآمیز را میدادم و آنها را
متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمیکردم، مسئله خاتمه نمییافت؟... آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانههایشان ...باب گفتوگو
با آنها را باز میکردم، کار به فرار من از کشور میانجامید؟... اگر به جای اتهام
زدن به مردم که خارجیها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمیکردم
حالا خودم مجبور بودم به خارجیها پناه ببرم؟»
جمهوری اسلامی در شرایط مشابه
اینکه یک فرمانده عالیرتبه سپاه همچون حسین علایی یک بار به بهانه سقوط شاه و
بار دیگر به بهانه سقوط قذافی دست به قلم برد و حکایت سقوط دو حکومت را ترسیم کند،
این گمان را قوت می بخشد که او برای نظام جمهوری اسلامی همان سرنوشت را گمان دارد،
اگر همان روش ها را به کار بندد که شاه و قذافی به کار بستند. این گمان وقتی قوت می
گیرد که به یادآوریم علایی معترض به خشونت عریان حاکمیت در ۸۸ بود.
بازخوانی سقوط قذافی و شاه آن هم از زبان یک فرمانده سپاه اینک معنایی ژرف
دارد وقتی به یادآوریم مردم ایران در گوشه گوشه کشور دست به اعتراض زده اند به
ویژه وقتی می دانیم خیزش اخیر مردم ناشی از فقر و فاقه و ظلم و فساد و تبعیض است.
همچنین بازخوانی سقوط قذافی از ناحیه دیگر در برهه کنونی درس آموز است و آن
اینکه سقوط قذافی هنگامی صورت گرفت که پرونده سرکوب مخالفانش در شورای امنیت به
بحث گذاشته شد و این شورا رأی مثبت به مداخله نظامی داد. مشابه این سناریو عینا
درباره جمهوری اسلامی نیز در حال انجام است.
مداخله نظامی علیه قذافی در حالی به اجرا گذاشته شد که او گمان می کرد باب
دوستی با غرب را گشوده است. جمهوری اسلامی همین را هم ندارد. این در حالی است که مثلث
ریاض – تل آویو – واشنگتن نیز به هم رسیده اند.
آنچه سردار علایی درباره سقوط شاه و
قذافی نوشته بود پیش بینی روزی همچون امروز بود که در ایران شاهد خیزش گرسنگان
هستیم و سرکوب را هیچ فائده ای نیست.
https://www.radiofarda.com/a/iran-commentary-alizadeh/28966209.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر