مدعای این نوشتار این است که سوریه برای ایران، نه به مثابه جنگ ظفار برای شاه بلکه به مثابه ویتنام برای امریکاست. به سرانجام نرسیدن فوری این جنگ، ورود در جنگی فرسایشی است که تمامیت جمهوری اسلامی را از صدر تا ذیل و از جمله دولت نوپای حسن روحانی را تحت تاثیر منفی خود قرار خواهد داد.
مقایسه حضور نظامی
ایران در جنگ ظفار و سوریه
شواهد و قرائنی که دال بر حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه
است، بیش از پیش عیان می شود. این در حالی است که پیشتر، سردار جعفری فرمانده کل
سپاه پاسداران، حضور «سپاه قدس» در سوریه را نه «حضور نظامی» بلکه«کمک مستشاری»
خوانده بود. وی گفته بود: از زمانی که نیروی قدس تشکیل شد... در کشورهای لبنان و سوریه
تعدادی از نیروی قدس سپاه حضور داشتند و این به منزله حضور نظامی ما در آنجا نیست...ما
تنها کمک فکری و مستشاری و انتقال تجربه را دنبال کردهایم».»- 26 شهریور 91-
اما، انتشار فیلمی از حضور
نیروهایی ایرانی در جنگ داخلی سوریه، گواه آن است که علاوه بر کمک مستشاری، شایعه حضور
نظامی جمهوری اسلامی در سوریه برای جنگ در کنار بشار اسد، شایعه ای جدی است.
پیش از این هم تعداد 48 نظامی ایرانی در سوریه توسط ارتش آزاد
دستگیر شده بودند که در آغاز نظامی بودن آنان توسط تهران تکذیب ولی بعدا اعلام شد آنها
نیروهای بازنشسته سپاه بودند که برای زیارت به سوریه اعزام شده بودند ونه عملیات نظامی!
در کنار قرائن بالا، مداخله رسمی حزب الله لبنان در جنگ داخلی
سوریه به نفع اسد، گمانه زنی ها را در خصوص دخالت فعال جمهوری اسلامی در جنگ سوریه
تقویت کرده چرا که مداخله نظامی حزب الله در جنگ داخلی سوریه بدون چراغ سبز تهران تقریباً
نامتصور است.
حتی اگر در تمامی این داده ها شک وجود داشته باشد، کمک مالی
جمهوری اسلامی به بشار اسد محل هیچ شک و تردید نیست. دست کم بنا به اعلام منابع رسمی،
تهران تا کنون دو خط اعتباری (یکی به مبلغ یک میلیارد دلار در اردیبهشت 92 و دیگری
به مبلغ 6/3 میلیارد دلار در مرداد امسال) در اختیار دمشق قرار داده است.
بی تردید، جمهوری اسلامی دلایل قوی برای حمایت از رژیم
سوریه دارد. علی اکبر ولایتی، مشاور امور بین الملل آیت الله خامنه ای، سوریه را «حلقه
طلایی» توصیف کرده است. از قضا نمی توان انکار کرد که کمک مالی- نظامی تهران و حزب
الله تا آنجا موفقیت آمیز بوده که توانسته «توازن نظامی» را در روی زمین برای ارتش
سوریه به ارمغان آورده و در نتیجه برخی مناطق تحت تصرف ارتش آزاد سوریه، توسط
نیروهای دولتی باز پس گرفته شده است.
بنابر این، پرسش این است که سرنوشت حمایت تهران از بشار اسد
چیست؟ آیا مداخله جمهوری اسلامی در سوریه را می توان مداخله ای موفق دانست؟
مدعای این نوشتار این است که سوریه برای ایران، نه به مثابه
جنگ ظفار برای شاه بلکه به مثابه ویتنام برای امریکاست. به سرانجام نرسیدن فوری
این جنگ، ورود در جنگی فرسایشی است که تمامیت جمهوری اسلامی را از صدر تا ذیل و از
جمله دولت نوپای حسن روحانی را تحت تاثیر منفی خود قرار خواهد داد.
حضور نظامی فرامرزی در ظفار
حضور نظامی فرامرزی ایران، محدود به حضور نظامی جمهوری اسلامی
در سوریه نیست. ارتش پادشاهی ایران نیز طی سال های 1972 تا 1975 برای 3 سال متمادی در خاک عمان و به منظور
سرکوب «پیکارجویان ظفار» ورود در عملیانت نظامی کرده بود.
«ظفار» نام جنوبيترين ايالت سلطان نشين عمان است. اهالی
کارگری این منطقه تحت تاثیر افکار کمونیستی یمن جنوبی با بنیاد نهادن «جنبش آزادیبخش
ظفار» موفقیت هایی را برای سرنگونی دولت عمان طی سال های 1968 تا 1972 به دست آورده بودند.
در غیاب انگلیس که در حال خروج از خلیج فارس و در غیاب
امریکا که سرخورده از جنگ ویتنام بود، سلطان قابوس با موافقت لندن و واشنگتن دست
به دامن محمدرضا شاه برای نجات دولتش شد که مورد موافقت شاه ایران قرار گرفت.
شاه در اوج قدرت نظامی و مالی خود در حالی که هرگز ورود در
یک جنگ 3 ساله فرامرزی را پیش بینی نمی کرد، به سرعت با درخواست سلطان قابوس
موافقت کرد و با استعداد نظامی کامل به سرکوب پیکارجویان ظفار پرداخت.
ورود شاه در جنگ ظفار از یک رهیافت استراتژیک پیروی می کرد و
آن اینکه اگر پیکارجویان چپ گرای ظفار موفق به سرنگونی قابوس گردند، ترانزیت نفت
ایران می توانست دچار اختلال گردد.
به رغم چنین استدلال محکمی، حضور نظامی ایران در عمان که به
درخواست رسمی سلطان قابوس صورت گرفته بود برای شاه کم هزینه نبود. در حالی که شاه
پس از پایان جنگ تلفات ارتش خود را فقط 50 نفر اعلام کرده بود، تلفات ارتش ایران
بنا به اخبار غیر رسمی تا 720 کشته و 1404 زخمی برآورد شده است.
چنین تلفاتی از یک سو و خبررسانی های دولت عراق و مصر و یمن
جنوبی، تدریجاً دولت شاهنشاهی را واداشت تا از پنهان نگاه داشتن حضور ارتش ایران
در عمان پرده بردارد. اعزام خبرنگارانی از ایران برای پوشش حضور نظامی ایران پس از
آنکه شاه از موفقیت های چشمگیر ارتش، اطمینان حاصل کرد حضور در ظفار را به یک سوژه
داغ خبری آن روزها تبدیل کرد اما پس از دو سال.
سوریه، ظفار است یا ویتنام؟
دولت پادشاهی ایران به هیچ رو، دولتی ایدئولوژیک نبود. اما،
جمهوری اسلامی همانطور که از این نام بر می آید بخش از مشروعیت خود را از جمهوریت
و بخشی دیگر را از اسلامیت خود اخذ می کند.
حضور نظامی در سوریه در حالی است که جمهوریت نظام در اثر
حوادث سال 88 شدیداً مخدوش شده است. گو اینکه انتخابات 92، این کارکرد را داشته که
مشروعیت مخدوش شده جمهوریت نظام، در مسیر بازسازی نسبی قرار گیرد، اما، اعتبار بین
المللی مخدوش شده یک نظام سیاسی چیزی نیست که به راحتی ترمیم پذیرد.
گام های هوشمندانه حسن روحانی با اتخاذ سیاست اعتدال و تنش
زدایی در سیاست خارجی، اینک در شرائطی در بوته آزمایش قرار گرفته که جمهوری اسلامی
خود را ناگزیر به حفظ حلقه طلائی (سو ریه) می بیند. اما مشکل آنجاست که حفظ این
حلقه طلایی (به هر دلیل استراتژیک که باشد) با مواردی چند در تزاحم است. این موارد
عبارتند از:
یکم؛ اسلامیت نظام
الف) نظام سیاسی حاکم بر سوریه (حزب بعث) از اساس، نظامی
است مبتنی بر آموزه های میشل عفلق و صلاح الدین بیطار که معتقد به ملی گرایی عرب بودند.
در حالی که جمهوری اسلامی، ملی گرایی ایرانی را شدیداً تقبیح و به جای آن آموزه
های اسلامی را مورد تاکید قرار می دهد، حمایت از رژیم بعث اسد از نظر تئوریک مخالف
موازین جمهوری اسلامی است.(مراجعه شود به مقاله: بشار عفلقی یا بشار علوی)
ب) صرف نظراز این ایراد تئوریک، دولت سوریه تنها کشور مسلمانی
است که به دلیل ارتکاب جنایات فجیع بنا به اجماع
کلیه اعضای «سازمان همکاری اسلامی» عضویتش در این سازمان تعلیق شده است.
این تصمیم در زمانی اتخاذ شد که احمدی نژاد، رییس دولت پیشین، شخصاً دراجلاس
اضطراری آن سازمان که به فراخوان پادشاه عربستان در مرداد 91 درمکه برگزار گردید، حضور
یافته بود. از میان 57 عضو این سازمان، تهران تنها مخالف تعلیق عضویت سوریه بود. (مراجعه
شود به مقاله: پيام اجلاس مکه؛ شکست سياست خارجه جمهوری اسلامی)
دوم؛ سکوت رسانه ای
همانطور که گفته شد خبررسانی از حضور نظامی ارتش شاهنشاهی
ایران در ظفار در سال دوم و پس از موفقیت های چشمگیر اتفاق افتاد. در واقع کنترل و
هدایت خبررسانی در این خصوص را باید یک موفقیت رسانه برای شاه دانست.
اما، امروزه و با پیشرفت تکنواوژی ارتباطات و اطلاعات،
پنهانکاری در خصوص حضور نظامی ایران در سوریه عملاً دشوار است همچنان که فیلم منتشر
شده از حضور سپاه قدس در سوریه، اولاً نشانی از «غیر حرفه ای» عمل کردن سپاه قدس و
ثانیاً دلیلی بر دشواری پنهانکاری خبری است.
سوم؛ مخالفت انبوه با بشار اسد
شاه در شرایطی به حمایت از سلطان قابوس پرداخت که بنا به
گواهی تاریخ در این اقدام تنها نبود. اما، جمهوری اسلامی در حالی به حمایت از اسد
پرداخته که خیل عظیمی از جامعه جهانی در صف مقابل بشار اسد ایستاده اند.
صرفنظر از تعلیق عضویت سوریه در سازمان همکاری اسلامی و تعلیقش
در اتحادیه عرب، مجمع عمومی سازمان ملل نیز در مرداد 91 با تصویب قطعنامه ای که به
تأیید ۱۳۷ کشور رسید، خواستار کناره گيری بشار اسد از قدرت و تشکيل حکومت جديد شد.
از میان 193 کشور عضو تنها 12 کشور(شامل جمهوری اسلامی، روسیه، چین، بوليوی، بلاروس،
کره شمالی، اکوادور، نيکاراگوئه، ونزوئلا، کوبا و زامبيا) به این قطعنامه که
عربستان بانی آن بود، رآی منفی دادند.
به دیگر سخن، دیپلماسی بین المللی عربستان چنان کارگر افتاد
که نشان داد تمامی کشورهای همسایه سوریه، تمامی کشور های عربی، تمامی کشورهای
مسلمان، تمامی اعضای اتحادیه اروپا و بسیاری دیگر در صف مقابل رژیم سوریه قرار
گرفته اند. (مراجعه شود به مقاله: تصويب قطعنامه عليه سوريه: زمينه ها و پيامدهای آن)
سوم؛ اقتصاد رنجور
مداخله شاه در ظفار در اوج درآمد سرشار نفتی صورت گرفت. اما
مداخله نظامی تک نفره جمهوری اسلامی در سوریه در حالی است که بار گران جنگ داخلی
بشار اسد بر دوش اقتصاد رنجور ایران است؛ اقتصادی که خود از شدیدترین تحریم ها در
طول تاریخ (بنا به گفته جو بایدن) در رنج است.
بدیهی است در چنین شرایط طاقت فرسایی برای مردم ایران، خبر
کمک های میلیاردی به سوریه آشوب برانگیز است. تنها در یک مثال، هنگامی که قیمت
دلار در مهر 91 رکورد 3000 تومان را زد، جمعی از بازاریان تهران با بستن مغازه
هایشان شعار دادند: سوریه را رها کن فکری به حال ما کن.
گو اینکه تردیدی نیست که اپوزسیون سوریه نیز کمک های هنگفتی
را دریافت می کند ولی تفاوت آنجاست که کمک های اپوزسیون نه از یک کشور بلکه از
چندین کشور پولدار عربی مثل قطر و عربستان
تغذیه می شود که مازاد ذخیره ارزی خود را صرف حمایت از اپوزسیون می کنند نه
نان شب مردمشان را. (مراجعه شود به مقاله: سوريه ارابه لنگ اقتصاد رنجور ايران)
نتیجه:
حمایت جانانه جمهوری اسلامی از سوریه بی تردید، مبتنی بر رهیافتی
استراتژیک از نقش کلیدی دمشق در تأمین امنیت جمهوری اسلامی و نه اقدامی احساسی
است. گواه چنین رهیافت استراتژیک آن است که علی اکبر ولایتی، مشاور بین الملل آیت الله
خامنه ای، به صراحت گفته: «بشار اسد خط قرمز ماست و تا آخر از وی حمایت میکنیم».
(30 دی 91)
به بیان دیگر، تهران در حمایت نظامی از متحد استراتژیک خود
(بشار اسد)، اقدامی غیر رفتار ریاض در حمایت نظامی از متحد خود (آل خلیفه در بحرین)
نکرده است. حمایت شاه نیز از سلطان قابوس دقیقا مبتنی بر یک رهیافت استراتژیک
(تأمین امنیت عبور نفت ایران) صورت گرفته بود.از این رو، از نگاه راهبردی، مداخله
نظامی تهران در حمایت از بشار اسد قابل درک است.
اما، آنچه موجب تفاوت بنیادین بین حمایت جمهوری اسلامی از
اسد با حمایت شاه از قابوس یا ریاض از منامه می شود اینکه:
1- حمایت نظامی شاه از سلطان
قابوس، از جیب کم درآمد ایرانیان نبود همچنان که حمایت ریاض از منامه از جیب پر
پول سعودی ها نیست.
2- مداخله نظامی عربستان در
حمایت از منامه، در کلیت آن، اقدامی ضربتی بود. بعید است اگر شاه گمان می کرد
مداخله نظامی در عمان 3 سال به طول می انجامید، باز هم ورود در جنگ می کرد. هزینه
این حضور 3 ساله در جنگ ظفار، بهانه ای شد در دست انقلابیون تا نگاه استراتژیک شاه
را در مداخله نظامی در جنگ ظفار، جاه طلبی او برای ژاندارمی و نوکری تلقی کنند. بر
این مبنا، چرا جمهوری اسلامی نباید گمان داشته باشد که مداخله پرهزینه اش در
سوریه، نباید طوفان هایی را برایش رقم بزند؟
3- شاه تنها حامی سلطان
قابوس نبود. واشنگتن و لندن و کشورهای
محافظه کار عربی مثل سعودی و اردن نیز از حامیان شاه بودند. اما، جمهوری اسلامی
تنها حامی اسد است که حاضر است نیروی نظامی به سوریه گسیل دارد. به رغم حمایت پکن و مسکو از اسد، بعید
بتوان تصور کرد که این دو حاضر به اعزام نیروی رزمی برای جنگیدن در کنار اسد
باشند.
به شرحی که گفته شد نتایج زیر دور از واقعیت نیست:
الف) حمایت تهران از اسد، در وهله نخست سیاست تنش زدایی
دولت روحانی را در عرصه بین الملل قربانی خود خواهد کرد.
ب) پرداخت ولو بخشی از هزینه چنین جنگی از جیب ایران، فشار
مضاعفی بر اقتصاد تکیده و رنجور ایران است.
ج) ورود اوباما در جنگ سوریه، چه بسا گشودن پای امریکا به
ویتنامی دیگر بود ولی دیپلماسی هوشمندانه او در خلع سلاح شیمیایی اسد بدون ورود در
جنگ، اینک حامی اسد (جمهوری اسلامی) را گرفتار در یک جنگ فرسایشی کرده است.
با این تفاصیل نباید گمان داشت که مداخله نظامی جمهوری
اسلامی در جنگ داخلی سوریه بسان مداخله نظامی دولت شاهنشاهی در جنگ ظفار است . ای
بسا، صحیح تر آن باشد که زیان ناشی از این مداخله را از نوع زیان مداخله امریکا در
ویتنام دانست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر