به بیان دیگر، فاصله این نامه با ادبیات رایج در جمهوری اسلامی (متمثل در شخص آیت الله خامنه ای) آنقدر زیاد است که اگر نام حسن روحانی را از آن برداشته و نام ماهاتیر محمد (برای مثال) پای آن نوشته شود، کسی نمی تواند هیچ رد پای از عناصر و اِلمان های انقلاب اسلامی را در آن سراغ گیرد.
رویکرد نامه روحانی
در واشنگتن پست
سیاست خارجی ایران حوزه های جدیدی را در حال تجربه کردن است
که پیش از این سابقه نداشت. در مقاله «نوآوری های ظریف» به مواردی چند از ابتکارات او در کمتر از دو ماه از تصدی وزارت خارجه اشاره
شد.
ارتباط گرفتن مستقیم با مردم در فیسبوک و انتخاب نخستین
سخنگوی زن در وزارت خارجه، نمونه هایی از نوآوری هایی اوست. اینک انتشار نامه ای
از روحانی در واشنگتن پست (که مشابه آن توسط روسای جمهور پیشین هرگز سابقه نداشت)، دیگر تجربه جدیدی
است که ابتکار آن را قطعا می توان به محمدجواد ظریف نسبت داد؛ ابتکاری که طی آن
رییس جمهور ایران افکار عمومی جهانیان و دولتمردان آنان را یک جا مخاطب قرار داده
است.
در نگارش نامه مقامات، روال معمول این است که از کلیه
نهادهای ذیربط استفسار به عمل می آید که چه گفته شود و چه گفته نشود. اما، گمان
قوی این است که نامه روحانی در واشنگتن پست، از صدر تا ذیل از خامه قلم ظریف تراوش
کرده است؛ نامه ای که در آن دو ابتکار به کار بسته شده است: نخست گشودن پای رییس
جمهور ایران به مطبوعات معتبر جهان و دوم؛
نگارش نامه به شیوه ای که قدرت اقناعی بالا داشته باشد. این هر دو ابتکار در یک
اقدام، ترواش تجربیات بین المللی محمدجواد ظریف است.
چرایی انتشار نامه
نامه روحانی در واشنگتن پست با احتساب زمانبدی خاصی یعنی
پیش از نخستین سفر او به نیویورک صورت گرفته است. به کار بستن دیپلماسی عمومی به
منظور مخاطب قرار دادن افکار جهانیان از تریبون سازمان ملل، پیشتر از این یک بار
توسط محمدعلی رجایی، یک بار توسط خامنه ای، یک بار توسط خاتمی و هشت بار توسط
احمدی نژاد تجربه شده بود. اما انتشار نامه ای در یکی از معتبرترین روزنامه های
امریکا هرگز.
نگاهی به محتوای نامه گواه آن است که روحانی (بخوانید ظریف)
در مهم ترین هدف خود، «هم زبانی» با مخاطب غربی خود را ابزار گفتگو قرار داده است.
به دیگر سخن، در سرتاسر این نامه هیچ اشاره به «آرمان های انقلاب اسلامی»، هیچ
اشاره به «بیداری اسلامی»، هیچ اشاره ای به «مردمسالاری دینی»، هیچ اشاره ای به
«نفی نظام سلطه» و امثال این مفاهیم که ادبیات رایج دولتمردان جمهوری اسلامی می
باشد، نرفته است.
به بیان دیگر، فاصله این نامه با ادبیات رایج در جمهوری
اسلامی (متمثل در شخص آیت الله خامنه ای) آنقدر زیاد است که اگر نام حسن روحانی را
از آن برداشته و نام ماهاتیر محمد (برای مثال) پای آن نوشته شود، کسی نمی تواند
هیچ رد پای از عناصر و اِلمان های انقلاب اسلامی را در آن سراغ گیرد.
اهمیت این نکته آن گاه برجسته می شود که «خدا قوت» گفتن
خامنه ای به دولت احمدی نژاد در دیدار تودیع پس از هشت سال مدیریت زیانبار، تنها
به این نکته تکیه داشت که دولت احمدی نژاد از مزیتی برخوردار بود که دیگر دولت ها
فاقد بودند: بازگشت به گفتمان ضد امریکایی انقلاب اسلامی 57 .
اینک در پی سه دهه
خصومت با امریکا، دولتی از اقتدار تام و تمام برای گفتگو با واشنگتن برخوردار است
که مطلقاً فارغ از عناصر گفتمانی انقلاب اسلامی، باب گفتگو با غرب را گشوده است.
شگفت اینکه این دولت، چراغ سبز خامنه ای را تا آنجا با خود دارد که می تواند نرمش قهرمانانه!
از خود نشان دهد.
در عوض، آنچه نامه روحانی (بخوانید ظریف) بر آن دست گذاشته (که
از قضا منفذ و مدخل درستی برای گشودن باب گفتگو با غرب است)، طرح مباحثی مثل
«تعامل سازنده» ، «کنش های متقابل سازنده»، «معادلات چند مجهولی سیاست بین الملل»
و امثال این مفاهیم است که به جرأت می توان گفت عناصر غائب در ادبیات رهبر جمهوری
اسلامی است؛ رهبری که معتقد به «دشمنی ذاتی امریکا با اسلام» است.
مخاطبان خارجی نامه
نامه روحانی چه کسانی را مخاطب خود داشت؟ این پرسش وقتی مهم
می نماید که بدانیم مقامات امریکایی هرگز گزینه جنگ را چه در مورد حل بحران سوریه
و چه بحران هسته ای ایران منتفی ندانسته اند. لحن نامه با علم به این واقعیت به
گونه ای تنظیم شده که اگر هیچ مانع و رادعی برای جلوگیری امریکا از توسل به جنگ
وجود نداشته باشد، لااقل افکار عمومی شهروندان خسته از جنگ امریکا با شنیدن صدای
عقلانیت در سطور نامه، مانع جنگ گردند.
نامه، به گونه ای رهبران غرب به ویژه امریکا را در تقابل با
افکار عمومی مردمشان قرار داده تا در صورت توسل به جنگ، این افکار عمومی مالیات
دهندگان امریکایی باشد که مانع توسل دولتمرانشان به جنگ گردد.
به دیگر سخن، نامه در عین گشودن باب مذاکره با دولتمردان
غربی (به ویژه امریکا)، باب دیگری را برای گفتگو با شهروندان غربی نیز گشوده است.
این اقدام آن گاه ضرورت یافته که چهره جمهوری اسلامی در غرب به ویژه در هشت سال
گذشته، چهره ای خشن، جنگ طلب، پرخاشگر و درشت گو توسط احمدی نژاد ترسیم شده بود که
از بابت آن «خدا قوت» نیز از رهبر دریافت نموده بود.
زدودن این چهره خشن کار دشواری است که روحانی با نوشتن این
نامه آغاز کرده است. سخنرانی او در سازمان ملل و کلیه گامهای بعدی او در عرصه
سیاست خارجی از این پس نیز بر این «مدار» خواهد چرخید.
مشکل داخلی روحانی
دشواری روحانی در زدودن چهره خشن از جمهوری اسلامی در خارج
از کشور، بخشی از دشواری های اوست مادام که خشونت گفتاری علیه امریکا، امری
نهادینه حتی در شعارهای مردم شده ست. بعید
نیست سخنان ملایم روحانی در خارج از کشور مخاطبانی را بیابد اما به راستی وی با
عناصر خشونت ورز داخلی چه می تواند کند؟
«مرگ بر امریکا» اینک بخش نهادینه شده شعار روزمره مردم
است. حمله به سفارت انگلیس در روز روشن و در برابر دیدگان پلیس کشور اتفاق افتاد.
دستگاه قضایی، شش مهاجم به سفارت انگلیس را حتی برای یک بار تحت تعقیب قضایی قرار
نداد. ایده احمدی نژاد مبنی بر«پاک کردن اسرائیل از نقشه جهان» هرگز توسط رهبر
انقلاب اسلامی، توبیخ نشده است. دولت اعتدالگرای محمد خاتمی در همین نظام فلج و
زمین گیر شد. شخصیت عمگرایی مثل هاشمی رفسنجانی در همین نظام ملکوک شد.
این ها و ده ها مثال از این قبیل نشان از آن دارد که مشکل
روحانی نه صرفاً اقناع مخاطبان خارجی که از آن مهم تر مخاطبان داخلی است. به راستی
چه تضمینی در کار است که سیاست خارجی روحانی دستخوش تلاطم و تخریب به دست عناصر
داخلی نگردد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر