. اخراج
حتی یک دیپلمات دونپایه کشوری توسط دولت میزبان، در عرف روابط بین الملل رفتاری
دال بر تنش در روابط دوجانبه است. حال تصور کنید که در عرض کمتر از شش ماه قطاری
از اخراج و حتی دستگیری دیپلماتهای
جمهوری اسلامی به راه افتاده است.
اخراج چندباره دیپلماتهای
جمهوری اسلامی و چرایی آن
شدت تنش در روابط و مناسبات دیپلماتیک جمهوری اسلامی با دیگر کشورها را میتوان
از وضعیت قطع رابطه ۱۱ کشور با جمهوری اسلامی دریافت. این کشورها عبارتند از:
سومالی، کومور، جیبوتی، مالدیو، سودان، بحرین، عربستان، مراکش، مصر، کانادا و
امریکا.
در این آمار، کشور اسرائیل منظور نشده که از آغاز جمهوری اسلامی با آن رابطه
دیپلماتیک برقرار نکرده بود که اینک قطع شده باشد. همچنین در این آمار کشورهایی که
اینک در کاهش سطح روابط از سفارت به کاردار بسر می برند –که خود تعدادقابل ملاحظهای
هستند- منظور نشده است. کاهش مناسبات دیپلماتیک خود گواهی بر فقدان روابط حسنه
کشورهاست.
با نگاهی به تعداد کشورهایی که در قطع رابطه سیاسی با تهران هستند –حتی منهای
کشورهایی که در کاهش روابط هستند- به جرأت میتوان گفت جمهوری اسلامی رکورددار
چنین وضعیتی است. شاید هیچ کشور دیگری را نتوان مثال آورد که در چنین «بحران
دیپلماتیک» بسر برد.
اما، این تمام ماجرا نیست. روابط جمهوری اسلامی با برخی دیگر از کشورهایی که
به ظاهر از سطح روابط عادی نیز برخوردار است، واجد گرمای کافی نست. برای مثال با
پایان ماموریت آخرین سفیر فرانسه در تهران، اینک پاریس برای چندین ماه متوالی از
معرفی سفیر جدید خود به تهران امتناع ورزیده است. یکی از دلایل عمده چنین تصمیمی –آن
هم در شرایطی که حفظ برجام اروپایی مشغله ذهنی تهران است- به پروندهای بازمیگردد
که گفته شده یک دیپلمات ایرانی مقیم وین از طریق دو ایرانی-بلژیکی قصد بمبگذاری
در گردهمایی سازمان مجاهدین خلق را در پاریس داشت. در پی آنکه دولت اتریش از
دیپلمات مزبور سلب مصونیت دیپلماتیک نمود، وی اینک در بازداشت در بلژیک بسر می برد.
تا آنجا که نویسنده در یاد دارد، موارد عدیده ای از اخراج دیپلمات های جمهوری
اسلامی توسط دیگر کشورها رخ داده است.اما، بازداشت یک دیپلمات ایرانی که تقریبا در
سکوت خبری تهران سپری می شود، هرگز. معمولا کشورها حتی نسبت به دستگیری اتباع عادی
خود در کشوری دیگر حساسیت بسیار نشان می دهند چه رسد به اینکه آن تبعه، یک مقام
دیپلماتیک باشد. با در نظر گرفتن این نکته، سکوت خبری و فقدان حساسیت تهران نسبت
به دستگیری دیپلماتش بسیار بسیار پرسشبرانگیز است.
قطار اخراج دیپلماتهای ایرانی
گفته شد که بحران دیپلماتیک در سیاست خارجی جمهوری اسلامی را آنجا می توان
دریافت که این نظام رکورددار قطع رابطه کشورهای خرد و کلان، مسلمان و غیرمسلمان،
همسایه و غیرهمسایه است. اما، این تمام ماجرا نیست. تقریبا از نیمه دوم سال ۲۰۱۸
بود که قطار اخراج دیپلماتهای ایرانی در کشورهای اروپایی آغاز شد. اخراج حتی یک
دیپلمات دونپایه کشوری توسط دولت میزبان، در عرف روابط بین الملل رفتاری دال بر
تنش در روابط دوجانبه است. حال تصور کنید که در عرض کمتر از شش ماه قطاری از
اخراج و حتی دستگیری دیپلماتهای جمهوری
اسلامی به راه افتاده است. در مقصد اول، اتریش از یک دیپلمات ایرانی سلب مصونیت
کرد و بلژیک او را در بازداشت قرار داد. در مقصد دوم، هلند دو دیپلمات ایرانی را
به ظن دست داشتن در یک اقدام تروریستی اخراج کرد. در مقصد سوم دانمارک یک دیپلمات
را به اتهام مشابه اخراج کرد و در مقصد چهارم، آلبانی اخیرا دو دیپلمات ایرانی را
-که گویا یکی از آنها سفیر جمهوری اسلامی در تیرانیا بوده- باز به اتهام مشابه
اخراج کرده است.
به این ترتیب، آنچه تا کنون رخ داده را میتوان «قطار اخراج» دیپلماتهای
جمهوری اسلامی دانست. نکته دوم، اینکه در میان موارد یاد شده، از اخراج یک دیپلمات
معمولی گرفته تا اخراج سفیر نام برده شده است. بدیهی است اخراج سفیر معنای بدتری
دارد. اما، صرفنظر از ویژگیهای یاد شده آنچه از همه مهمتر است اینکه همه موارد
به یک اتهام واحد باز میگردد: اقدام تروریستی آن هم در خاک اروپا.
سه سناریو
در شرایطی که جمهوری اسلامی قمار هستهای خود را باخته بهگونه ای که هم
برنامه هستهای را دست شسته و هم زیر تحریم قرار گرفته و ناگزیر به «برجام
اروپایی» دل بسته که بلکه «آب باریکه» ای برای تنفس اقتصادی داشته باشد، چرا باید
تهران دست به این «همه» اقدام «تروریستی» در «اروپا» بزند؟
به شرحی که از وضعیت بغرنج اقتصادی به دلیل تحریمهای امریکا از یک سو و نیاز
تهران به حفظ رابطه با اروپا از سوی دیگر، میدانیم پرسش بالا قویا پرسش مهم و
بجایی است. در پاسخ سه سناریو متصور است.
یکم: اراده حاکمیتی
این سناریو میگوید بهرغم شرایط وخیم اقتصادی جمهوری اسلامی، اراده حاکمیت
جمهوری اسلامی –از صدر تا ذیل- این است که مثلا برای حذف یک جداییطلب بینام و
نشان در یک کشور اروپایی هم اینک دست به ترور عامدانه او بزند. در این فرض، نه
برجام اروپایی برای تهران مهم است و نه توافقی که پس از رسوایی میکونوس، جمهوری
اسلامی قول داد که دیگر در جغرافیایی اروپا دست به ترور نزند.
دوم: دسیسه اسرائیل
از آنجایی که اسرائیل مخالف سرسخت برجام بود و با به قدرت رسیدن ترامپ با
کامیابی فراوان توانسته ترامپ را برای خروج از برجام متقاعد سازد، دسیسههایی را
نه یکبار بلکه چهاربار در کمتر از شش ماه با موفقیت بهکار بسته تا اتحادیه اروپا
را در خروج از برجام متقاعد سازد. در این فرض، باید نفوذ اطلاعاتی اسرائیل را در
وزارتخارجه ایران چنان نافذ و موثر دانست که توانسته در کمتر از شش ماه این همه
دسیسه موفقیتآمیز را طراحی و اجرا کند.
سوم: نزاع درون حاکمیتی
در این فرض از آنجایی که جمهوری اسلامی نوعی نظام «ملوک الطوایفی» است که هر
جناحی بخش از قدرت را در دست دارد و از آن برای ضربه زدن به جناح دیگر استفاده میکند،
مواردی که تا کنون در سفارتهای ایران رخ داده، شاهدی است از دسیسه بخشی از حاکمیت
–مخالفان برجام- علیه بخش دیگر حاکمیت –موافقان برجام- تا بدینوسیله دولت حسن
روحانی عملا در برابر دولتهای اروپایی قرار گیرد.
با دفن شدن برجام و بنبست کلی دولت حسن روحانی شرایط بر علیه او با سرعت نور
رقم خواهد خورد. از یاد نباید برد که انفجار خشمی که در دی ماه 1396 به یکباره تا
۱۰۰ شهر را درنوردید، از «مشهد» و با شعار «مرگ بر روحانی» آغاز شد.
در این فرض، جناح مخالف برای متوقف کردن دولت روحانی که هیچ دستآوردی برای
واگذاری دولت به همفکرانش در ۱۴۰۰ نداشته باشد، حاضر است کشور را تا آستانه انفجار
دی ماه 96 –که قطعا بستر آن فراهم است-
پیش برد. باز در این فرض، جناح مقابل دل به سرکوب اعتراضات مانند سرکوب اعتراضات
۹۶ و ۸۸ بسته تا هم هزینه سرکوب را به پای دولت نوشته و هم موجبات سرنگونی دولت
روحانی و به قدرت رسیدن «چکمه پوشان» را فراهم آورد.
نتیجه:
فرضهایی که برشمرده شده اگر چه به راحتی قابل اثبات نیستند، اما، به راحتی
نیز قابل انکار نیستند. آنچه مهم است اینکه می دانیم پرسش بالا پرسشی بهغایت درست
است که چرا جمهوری اسلامی در کمتر از ۶ ماه دست به اقدام تروریستی در خاک اروپا
زده آن هم در حالی که نیازمند اروپاست.
شاید پاسخ را بتوان در یکی از اظهارات امانوئل مکرون ، رییس جمهور فرانسه یافت
که ضمن تروریستی دانستن اقدامی که قرار بود در پاریس رخ دهد، گفت «هنوز برای فرانسه
روشن نیست کدام جناح حاکمیت پشت پرده این اقدام تروریستی بوده است.»
چنین سخنی از مکرون نشانه محتمل بودن سناریو سوم، دستکم از نظر دولت فرانسه
است. بر همین اساس، قابل فهم خواهد بود که چرا دولت روحانی نسبت به دستگیری و
بازجویی از «به اصطلاح» یک دیپلمات بازداشت شده، حساسیت نشان نمی دهد.
نتیجهای که از مرحج بودن سناریو سوم بر دیگر سناریوها حاصل میآید اینکه جنگ
قدرت در درون حاکمیت جمهوری اسلامی در اوج است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر