موسوی در قتلگاه حمام فين يا در تبعیدگاه احمدآباد؟
'به قلم حسین علیزاده- دیپلمات پیشین
"جامعه شناسي نخبه كُشي" نام
كتابي
بس ارزنده به قلم علی رضاقلی است كه با ذكر مثال هایي از تاريخ معاصر
ايران به تحليلي جامعه شناسانه از علت عقب ماندگی
سياسي- اجتماعي ايران
پرداخته و به خوبی نشان می دهد که ارباب قدرت براي بقا در قدرت چند روزه
خود،
چگونه نخبه ترین مشاوران و کارگزاران خود را سربه نیست کرده اند.
قتل میرزا ابوالقاسم قائم مقام به دستور
محمد شاه، رگ زدن میرزا تقي خان امير كبير در
حمام
فين به دستور ناصرالدين شاه و حبس خانگی محمد مصدق در تبعيدگاه احمدآباد
به
دستور محمدرضا شاه، مثال هایی است که نویسنده با عنوان نخبه کُشی در تاریخ
معاصر
ایران از آن یاد می کند. این
نخست
وزیران(صدراعظم) برجسته تاريخ
معاصر ايران كسانی هستند که نام و خدماتشان از يك سو و بي مهري روزگار از
سوي
ديگر هرگز از يادها زدوده نمي شود.
جمهوري إسلامي طي
سه دهه از عمر خود،اما، كلكسيوني پربرگ از مظالم و بي مهري را در انبان
دارد که نه تنها بر فرهيخته ترين فرزندان این
سرزمین
بلكه بر يك يك كساني كه در اين سي
سال
در مقاطع مختلف رييس دولت بودند روا داشته است.
جمهوري إسلامي خود
را محاكمه مي كند
به استثناي دولت مستعجل باهنر در دوران
رياست جمهوري شهيد رجايي، رفتاري كه تا كنون با
بازرگان،
بني صدر، موسوي، هاشمي و خاتمي شده است، در بهترين توصيف چیزی نیست جز
محاكمه
تاريخ سي و دو ساله انقلاب اسلامي به دست خود او.
در كنار اين بي مهري ها به عالي ترين
مقامات كشوري، رفتاري كه تاكنون با فرهيختگاني
از
دانشگاهيان، سياستمداران و حتي مراجع تقلید شده، خود حكايت تلخي است كه فرداي
تاريخ
انقلاب به تفصيل از آن خواهد نوشت.
جمهوري اسلامي در
اين كوتاه عمر خود مثال اتمّ و اكمل نظام و حاکمیت نخبه كُش است. اگر كسي در اين
گزاره ترديدي داشته باشد كافي است نگاهي به رسانه هاي رسمي جمهوري اسلامي
بياندازد
كه چه بي پروا شخصيت هاي طراز اول خود مثل خاتمي، هاشمي، موسوي و
كروبي را تا سرحد جيره خواري امريكا لجن مال مي
كند
و تو گويي امريكا هيج غلطي نيست كه تاكنون نتوانسته نكرده باشد.
رفتار به شدت
افراطي جمهوري اسلامي در نخبه كشي تا آنجا که هیچ کسی ر ا از او در امان
نیست. توهين
به
فائزه هاشمي به هنگام اذان ظهر در حرم عبدالعظيم يا اهانت به سيد حسن خميني در
حرم
و در سال روز درگذشت پدربزرگش و در جلوي انظار سران لشكري و كشوري و ميهمان
خارجي
و پوشش رسانه اي بدون هيچ پيگرد قانونی، یکی از هزران خشونت ها ناگفته
است
و خود گواهي است بر اين كه در اين نظام، حيا و
عقلانيت را جايگاهي نيست.
موسوي - كروبي در فين يا احمدآباد؟
اینک به
ناكجاآباد بردن موسوي - كروبي
بدون
هرگونه محكوميت قضايي، خود حكايت غريبي را رقم زده است تا آنجا که هیچ کس
از
آنان سرنخی ندارد که آیا زنده اند یا مرده؟ عرضه نویسی فرزندان آنان، تردیدی
باقی
نمی گذارد که اگر با اینان چنین می شود در زندان های ناشناخته بر افراد بی
نام
و نشان چه ها که روا نمی دارند.
اينكه جمهوري
اسلامي هزينه سنگين اين رفتار نابخردانه را خواهد پرداخت منظور نظر
اين نوشته نيست. آنچه
منظور
اين نوشته است تقارن و تشابه جالب ولی تلخی است كه در آغازين سال جمهوري
اسلامي
با حال حاضر رخ داده است. جمهوري
اسلامي،
آغازين سال خود را (٥٨) با بي
مهري
در حق نخست وزير مهندس بازرگان شروع كرد و اينك با تكرار آن بر سر دیگر نخست
وزیر
خود یعنی مهندس موسوي( و صد
البته
كروبي) حلقه
ها
را تكميل می كند.
نخبه كشي رسم
نابخردانه سردمداران كوته بين اين مرز و بوم بوده و هست.اما بزرگ عمامه
داران( تعبیری
که
عبدالعلی بازرگان برای ولی فقیه زمان برگزیده است) را حکایت دیگری جدا از ناصر الدین شاه و
محمدرضا
شاه است. لااقل
محمدرضا
شاه مصدق را در دادگاهی فرمایشی محاکمه کرد. متن دفاعیات مصدق در آن دادگاه در دسترس است. نهایت محکومیت
برای مصدق سه سال زندان و سپس حبس خانگی تا پایان عمر بود. نه موسوی و نه کروبی
حتی برای دقیقه ای پس از انتخابات به رسانه ملی فراخوانده نشدند تا دلیل
این
همه اعتراض خود را بازگو کنند. اینان
خود
برای حضور در دادگاه ،اظهار آمادگی کرده اند تا بلکه بتوانند دلیل این همه
اعتراض
خود بازگو کنند. اما
دریغ
از یک دقیقه که اینان بتوانند با مخاطبان خود طرف سخن شوند. نه ناصرالدين
شاه و نه محمدرضا شاه در حد و اندازه اي از بلوغ سياسي نبودند كه
بدانند با جفا بر نخست وزيران خود، عمر خود را
كوتاه
مي كنند. نخبگان
هر
جامعه، سلول های مغز یک جامعه اند. کشتن
آنها، کشتن خویشتن است.
كسي نمي داند كه در اين خزان انقلاب اسلامي
و در اين روزها و شب هاي ظلماني، سرنوشت
موسوي
- كروبي
چيست؟
آيا سرنوشت آنان بسان سرنوشت ميرزا تقي خان امير كبير در قتلگاه حمام فين
كاشان
است يا بسان محمد مصدق در تبعيدگاه احمد آباد؟ هركدام باشد، آنچه مسلم است
اينكه
در فرداي تاريخ مكتوب ايران زمين نام اين دو، در كنار نام آن دو زينت بخش
تاريخ
رادمرداني خواهد بود كه خون دادند ولی حق ملت به نامردان ندادند.
نقل است امير كبير در واپسين لحظات عمر
گهربار خود با خوني كه از دستانش مي چكيد بر
ديوار حمام فين نوشت:
روزگار است چون
گهي عزت دهد گه خوار دارد........چرخ
بازيگر
از اين بازيچه ها بسيار دارد
از مصدق نیز نقل است که گفت: هر چه فحش شنیدم،
پر کاهی بر من اثر ننمود. زیرا
همواره
به یاد پندی از مادرم می افتادم که می گفت "وزن
اشخاص
در جامعه به قدر شدائدی است که آنها در راه مردم تحمل می کنند."
حسين عليزاده/١٢ اسفند ٨٩
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر