جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

دیکتاتور حقیر و دیکتاتور کبیر



دیکتاتور حقیر و دیکتاتور کبیر

                                                                                      
                                                                                                   به قلم حسین علیزاده دیپلمات مستعفی

پیشگفتار:
"دیکتاتور حقیر- - petty dictator" عنوان و لقب جنجال برانگیزی بود که لی بولینگر(lee bollinger) رییس دانشگاه کلمبیا در دیدار احمدی نژاد از آن دانشگاه در تاریخ 3/7/86  به وی داد. در مقابل احمدی نژاد نیز سخنرانی خود را با استدلال اینکه مورد حمایت امام زمان بوده، یکی از دستاوردها و موفقیت های سفرش به نیورک  اعلام داشت. آیا احمدی نژاد، آنگونه که بولینگر توصیفش کرد، دیکتاتور حقیر است؟

نکنه سنجی بولینگر   
بولینگر در زمانی عنوان دیکتاتور حقیر را برای احمدی نژاد به کار گرفت که او در اوج اقتدار و اعتبار خود به عنوان رییس جمهور ایران، هنوز مورد حمله حاکمیت جمهوری اسلامی که این روزها شاهد آنیم ، نبود. اصلاح طلبانی همچون کروبی به رغم اعتراض به تقلب انتخاباتی 84 سرانجام به نتیجه انتخابات گردن نهاده بودند. هاشمی رفسنجانی به رغم اعتراض به تخریب ناجوانمردانه خود و خانواده اش، در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری احمدی نژاد حاضر شده بود. احزاب و جریانات اصلاح طلب همچنان راه های نجات سیستم سیاسی ایران را در لابلای سطور قانون اساسی و قواعد بازی در درون حاکمیت جستجو می کردند. هنوز علی مطهری فریاد برنیاورده بود که احمدی نژاد میل به استبداد و دیکتاتوری دارد. در این میان تنها کسی که به درستی احمدی نژاد را دیکتاتور دانست، لی بولینگر بود. اما نکته سنجی او به مراتب ژرف تر از این بود که احمدی نژاد را صرفا یک دیکتاتور بنامد. به تشخیص او احمدی نژاد «دیکتاتور حقیر» است. اینکه احمدی نژاد دیکتاتور باشد، اینک بر مجلسیان اصولگرا هم روشن شده است. آنچه که هنوز بر همگان روشن نیست اینکه او دیکتاتور حقیر است. دیکتاتور حقیر چه کسی است؟

دیکتاتور حقیر از منظر روانشناسی سیاسی
روانشناسی سیاسی یکی از "میان رشته" هایی است که از بکار گرفتن روانشناسی در علم سیاست به وجود آمده است. هدف این رشته، تشريح چرايي رفتار سياستمداران مي باشد. به عبارت دیگر این رشته، رفتار عنصر انساني را در بستر سیاست مورد تجزیه و تحليل قرار می دهد.
اگرچه از منظر بسیاری، سخنان بولینگر خارج از عرف و ادب میزبانی توسط یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان تفسیر شد، اما اعتقاد نگارنده این است که بولینگر درصدد آن بود تا رفتار احمدی نژاد را از منظر روانشناسی سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و به همه بفهماند که اولا احمدی نژاد، رفتاری دیکتاتور منشانه دارد و ثانیا این دیکتاتور، چیزی بیش از یک انسان حقیر نیست و نباید او را در حد و اندازه دیکتاتورهای طراز اول جهان قرار داد. این انسان حقیر تمثیل همان داستان شبانی بی مایه است که شاهین بخت را بر دوشش نشاندند تا برای چند صباحی در لباس "سلطانی" بلاگیر سلطان اصلی باشد تا پس از نزول بلای آسمانی بر این شبان نگون بخت، ذات ملوکانه سلطان ادامه بقا دهد.(داستان سلطان و شبان)
این انسان حقیر که نه جایگاه خود را می دانست و نه جایگاه سلطان واقعی را به توهم قدرت تنفیذ شده به او، متوهم تر از همیشه بر ابرها قدم بر می داشت و به مدیریت جهان می اندیشید. بولینگر به عنوان رییس یکی از برجسته ترین دانشگاه های جهان، محققانه احمدی نژاد را "دیکتاتور حقیر" دانست. حساب کار چنین دیکتاتوری با دیکتاتوری مثل هیتلر به غایت متفاوت است. هیتلر به اعتراف همگان "دیکتاتور بزرگ"  بود. چارلی چاپلین اثر مشهور خود "The great dictator" را در وصف هیتلر به سینمای جهان عرضه کرد. هیتلر قوی ترین ارتش جهان را پی افکند. بزرگترین نقشه های دشوار جنگی را به اجرا گذاشت. فساد مالی درباره او و اطرافیانش هرگز گزارش نشده است. نظم و دیسیپلین، اساس کار ارتش نازی بود. هیتلر شیفته قدرت بود تا کشورش را (به زعم خود آنگونه که در "نبردمن" تشریح کرده)، نجات دهد.
اما احمدی نژاد – روستازاده بی مایه ای که از قضا مورد توجه سلطان[1] (خامنه ای) قرار گرفت– شیفته قدرت و شهرت بود تا خود را عرضه کند. او شعیب بن صالح قلمداد شد تا مقدمه ساز ظهور امام موعود باشد نه آبادگر ایران. او بود که بی نظم ترین دولت را با بی مقدار ترین وزیران که از زمان مشروطه تاکنون سابقه نداشته، تشکیل داد. سفر هر ساله او به نیویورک و مصاحبه های بی محتوای او با ارباب رسانه های غربی و عربی ( نه رسانه های فارسی خارجی) همه ناشی از روانشناسی شخصیتی همان روستازاده بی مایه است که او را باورانده بودند وجودش "معجزه هزاره سوم" و دولتش "مرهون مدیریت امام زمان[2]" است. او که دولت خود را دولتی آرمانی می پنداشت که همه انبیا آرزوی حضور در این دوران را می داشتند[3]، متوهمانه نامه های بی پاسخ به پاپ و روسای جمهور امریکا و آلمان نوشت. خطیب جمعه و دبیر شورای نگهبان نامه او به رییس جمهور امریکا را، بمثابه نامه پیامبر اسلام به قیصر روم و کسرای ایران تشبیه دانست و بر توهم او افزود. سخنان او که چون گل به دروازه خودی بود، در رسانه های جهانی بزرگنمایی می شد. اما، این روستازاده بی مایه  به گمان اینکه دُرر و گهر می فشاند، داهنش را بیشتر می گشود.

کوتوله ترین کوتوله ترها
اگر بولینگر در سال 86 احمدی نژاد را "حقیر" دانست و اظهارات او موجی از اعتراض را در میان حامیان احمدی نژاد برانگیخت، اینک در سال 90 حسن عباسی، تعبیری بس تندتر و گزنده تر در وصف او می گوید. عباسی، احمدی نژاد را "کوتوله ترین کوتوله ها" توصیف کرده که "نفرت عجیبی" از او وجود دارد. ( این مسئله معلوم است که آقای احمدی‌نژاد تقریبا همه جریان‌ها را دور می‌زند. ما حرفی نداریم. اگر واقعا تیم آقای احمدی‌نژاد تیم قوی‌ای بود، آدم حرفی نداشت. اما تیم آقای احمدی‌نژاد کوتوله‌تر از کوتوله‌هاست، یعنی کوچک‌ترین افرادی که شما فکر کنید در جریان اصول‌گرایی وجود دارد، افرادی مثل آقای مشایی است که تئوریسین آقای احمدی‌نژاد است. افرادی مثل آقای جوانفکر که مشاور مطبوعاتی آقای احمدی‌نژاد است و طلب‌کارانه حرف می‌زند. همه این‌ها حکایت از این دارد که ایشان اصرار بر این دارد که آدم کوچکی را معیار قرار دهد و کار را ارتقا دهد.... ما در برخوردی که تقریبا هر روز در دانشگاه‌های مختلف داریم در تهران و در سطح کشور، آن چه که می‌بینیم یک نفرت عجیبی از آقای محمود احمدی‌نژاد در میان بچه‌های اصولگراست. آقای احمدی‌نژاد به شدت دارد خودش را تخریب می‌کند و این نفرت از منشاء آقای مشایی ساطع می‌شود. به سرعت دارد ایجاد مسئله می‌کند و قطعا در آینده متغیر آقای مشایی، آقای احمدی‌نژاد را از چشم همه خواهد انداخت.- حسن عباسی / رادیو فردا 2 خرداد 90)
با این حساب اینک اجماعی در میان مخالفان و موافقان(سابق) احمدی نژاد برقرار است که همگی به اجماع او را حقیر و کوتوله می دانند. اگر اظهارات بولینگر موجی از اعتراضات را در ایران به همراه داشت، اینک رسانه های دولتی خود پیشتاز تخریب اویند. دیکتاتور حقیرنمی دانست که این سرزمین را سلطانی است که به دنبال بلاگردانی می گردد که نظام سلطانی او را (ولایت فقیه) تثبیت کند. اما کار که از اینجا گذشت دیگر رفیق گرمابه و گلستان او رفسنجانی نیز، از چشم او می افتد چه رسد به این روستازاده بی مایه که از قضا نه در کسوت معممان است و نه در منزلت سپاهیان.

 دوران حقارت 
بولینگر به درستی عنوان دیکتاتور حقیر را در برابر دیدگان احمدی نژاد و در برابر رسانه های جهان برای او برگزید. برای درک سخن بولینگر کافی است بدانیم دیکتاتور حقیر نه به سرنوشت دیگر دیکتاتورها که پس از برکناری از قدرت، مورد هجوم مخالفان قرار می گیرند، بلکه اینک در بقا در قدرت مورد هجوم موافقان خود قرار گرفت است. اینک ارباب منابر، مداحان، مجلسیان،سپاهیان، امامان جمعه و ...به اشارت انگشت سلطان اصلی، هجوم همه جانبه را به دیکتاتور حقیر آغاز کرده اند. از تهدید به بریدن فلان عضوش تا طلاق دادن همسرش، از جریان انحرافی نامیدن مشایی و اتهام اینکه متوسل به مسائل شیطانی می شود (توسط مرتضی نبوی)، تا متهم بودن رحیمی در ماجرای پرونده بیمه، از مسحور خواندن رییس دولت (توسط مصباح[4])  تا تهدید به رأی عدم کفایت به کابینه او، همه و همه حمله و هجمه به رییس دولتی است که رهبر معظم! آن را بهترین دولت از آغاز مشروطه تاکنون نامیده بود[5].طرفه اینکه این همه تخریب احمدی نژاد، نشان از "آغاز دوران حقارت او در عین بقای در صدرات" دارد. چنین چیزی هرگز در تاریخ ایران سابقه نداشته و ندارد. دیکتاتور حقیر، بلیغ ترین توصیفی بود که می شد در وصف احمدی نژاد سال ها پیش از این به کار برد.

دیکتاتور کبیر
بولینگراین فرصت را نداشت که به ریشه ی اصلی جولان این دیکتاتور حقیر بپردازد. او از مناسبات قدرت در ایران غافل بود که اگر این دیکتاتور حقیر در درون کشور چنان جولان می دهد که به تخریب رفسنجانی و خاندان خمینی بپردازد و در بیرون از کشور نیز غیرپاسخگو به جامعه جهانی باشد، این همه محقق نمی شد مگر اینکه این دیکتاتور حقیر در پناه "دیکتاتور کبیر" باشد. این کوتوله ترین کوتوله اصولگرا هرگز به منصب ریاست برگزیده نمی شد مگر آنکه اراده ولی امر مسلیمن جهان بر آن تعلق گرفته بود.
اینک عرصه تحولات داخلی جمهوری اسلامی چه جالب شده است. گویا جنگ دیکتاتورها آغازیدن گرفته؛ جنگی از نوع  جنگ دیکتاتور حقیر و دیکتاتور کبیر. نتیجه هرچه باشد بار مسئولیت بر دوش کسی است که حاضر شد این دیکتاتور حقیر و کوتوله سیاسی را حتی بر رفیق گرمابه و گلستان خود (رفسنجانی= خواص بی بصیرت) و بر رییس مجلس و نخست وزیرخود (سران فتنه) و... بالاتر بنشاند.
پرسش این است آیا جمهوری اسلامی هنوز از جراحی فتنه سبز! کمر راست نکرده می تواند جراحی جریان انحرافی(تیم مشایی) را بر پیکر خود تحمل کند؟ اگر احمدی نژاد بپذیرد که در برابر رهبر قد علم کند، منازعات داخلی حاکمیت شدیدا بالا می گیرد. و اگر در برابر رهبر سکوت کند، جریان حذف او توسط اصولگرایانی که او را ( و نه رهبر را ) مقصر اوضاع وخیم کشور می دانند شروع خواهد شد. اوضاع کشور به قدری وخیم است که یک تن باید قربانی آن باشد تا همه گناه ها به پای او نوشته شود. از نگاه اصولگرایان، این قربانی نباید رهبر معظم باشد.
احمدی نژاد، اما، به خوبی می داند که هنوز برای دو سال دیگر قوه مجریه را در دست خود دارد. تحمیل هرگونه هزینه ای بر او می تواند خسارت هایی برای اداره نیم بند کشور به همراه داشته باشد.اگر او تاکنون توانسته است خود را بر اصولگرایان و رهبر تحمیل کند، هنوز می تواند با این برگه برنده، بازی قدرت را در درون حاکمیت ادامه دهد. بازی که هزینه های آن به پای رهبر نوشته می شود. روزهای دشواری برای جمهوری اسلامی چه درفرض بقای احمدی نزاد یا در فرض حذف او در پیش  خواهد بود.

حسین علیزاده – 3 خرداد 90



[1]  سلطان عنوانی است که مکررا توسط اکبر گنجی برای علی خامنه ای به کار می رود. در نگاه او ولایت فقیه یک نظام سلطانی است با رنگ و لعاب دینی.
[2]  مراجعه شود به مقاله ویکیپدیا با عناون " ادعای نقش مهدی موعود در دولت احمدی نژاد"
[3]  ‌احمدی نژاد: این اعتقاد شخصی من است که همه انبیای الهی آرزو داشته‌اند زمان ما را درک کنند؛ چرا که پیچ تند و آخرین پیچ تاریخ است و عبور از گردنه‌ای است که نتیجه زحمات تمام انبیا است. قرار است در این دوره از پیچ ظلم و تحقیر، به دوره درخشانی تاریخی برسیم./ 1 اردیبهشت 90)
[4]  یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از ۹۰ درصد معتقدم که او سحر شده است! این وضعیت ابداً طبیعی نیست. هیچ آدم عاقلی چنین کارهائی نمی‌کند، مگر آنکه اختیار از او سلب شده باشد. این کارها هیچ توجیهی ندارند. مصباح یزدی/ 24 اردیبهشت 90)
[5]  رهبری و تعبیراتی که ایشان در باره این دولت به کار بردند، در تاریخ می‌ماند. ایشان فرمودند از اول مشروطیت تا به حال چنین دولتی سر کار نیامده است و تعبیر بسیار بلندی است. بالاخره کارهای عظیمی انجام شدند که دوست و دشمن به آنها اعتراف دارند. مصباح یزدی/ 24 اردیبهشت 90)


سایت هایی که مقاله را منتشر کرده اند:





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر